خنده دستپاچه ای کرد:
م-م-ممنونم~یکی از دخترا سمت یونگی برگشت:
داداشت خیلی کیوته~اون پسر بیخیال بیشتر محو گوشی شد:
اذیتش کنید گیساتونو کچل میکنم....سه روزی از ورود جیمین به دانشگاه میگذشت...اون هر روز با یه نفر جدید آشنا میشد~اونا ناخودآگاه جذبش میشدن و جیمین میترسید هر لحظه با تهیونگ کلاس داشته باشه و اون جیمین رو با پسری دیگه ببینه!
از اینکه بهش شک کنه نمیترسید...
از این میترسید که دهن اون پسر بیچاره رو صاف کنه~اونا خیلی نزدیکش میشدن جوری که از شدت ترسش وقتی یونگی یا هوسوک توی کلاسش نبودن پیش دخترا میرفت تا پسری کنارش نیاد بشینه~
اما یونگی بهش گفت بهشون توجه نکنه...یا خودشون دور میشن یا خیلی کنه شدن بهشون بگه قرار میزاره و جدی باشه تا ازش دور بشن!نمیفهمید چرا باید توی دانشگاه همچین کثافت کاری هایی رو راه مینداختن؟اونجا باید به فکر درس و پیشرفت باشن تا وقتی به جایی رسیدن اونموقع کسی بهشون نگاه بندازه!مثلا کی میاد با یه پسر دانشجو با نمرات پایین اونم تازه اوایل دورش قرار بزاره؟
مطمئنا سه تا دختر اسکول کنارش که روی پسر خوشتیپه یه چند تا صندلی جلوترشون کراش زدن!
اون...یه پسر مزخرف پولداره که شغلش خرج کردن پولای باباشه...
امیدوار بود مشکلی براش درست نک_با ورود نامجون به کلاس چشماش درخشیدن و لبخندی ذوق زده روی لباش اومد...چقدر خوبه استادت نزدیک ترین هیونگت باشه!
نام وقتی چشمش بهش افتاد لبخندی زد:
صبح بخیر بچه ها..._صبح بخیر استاد!
دختری مو مشکی و به ظاهر حسود با طعنه گفت:
بابت دختر کوچولوتون بهتون تبریک میگم~؟؟:استاد بچه داره؟
؟:اون خیلی جوونه براش~
؟؟؟:نکنه با یکی از دانشجو ها رابطه داره..~
واقعا...اینا بیکارن؟چرا شایعه میسازن؟
نامجون کتشو پشت صندلیش انداخت:
کار خوبی نیست تو تلفن مردم...مخصوصا استادت سرک بکشی خانم کیم...نگاه تاریک و ترسناک مثلا مهربونشو به اون دختره ی خیره سر داد:
اما...منم بابت نمرات افتضاخی که برای پاس کردن ترمت گرفتی بهت تبریک میگم~جیمین ریز خندید...اون قطعا یه استاد پررو عالیه که نمیتونه جلوی اینا کم بیاره...هر چی نباشه با یه نفر مثل کیم سوکجین وقت میگذرونه~
نامجون با لبخند گفت:
به چی میخندی؟آقای پارک جیمین؟جیمین صاف نشست و خندشو به زور قورت داد:
هیچی استاد!!
BINABASA MO ANG
《MY PRETY LUNA》[vmin]
Werewolfنام: "my prety luna"💫 نام فارسی:لونای زیبای من💫 کاپل اصلی:ویمین🐣🐯 کاپل های فرعی:سپ 🐱🐿، نامجین 🐹🐨 خلاصه: من پارک جیمینم! امگایی که زیر نور ماه نقره ای به دنیا اومد... من یه امگای نحسم... من امگای ماهم! مثل یه ابله منتظر آلفایی نشستم که اصلا ا...