_16_

425 80 30
                                    


با کنار زده شدن در خونه دختری جوان با بدنی چشمگیر و لباسی چسبون وارد خونه شد.

تِک تِک کفشای پاشنه بلدنش هر بیچاره ای و بوی خوشبوی پیپ بلند و درازش خبر از حضورش در هر مکانی میداد!

گیس فوق العاده بلند و پرپشتشو به عقب پرت کرد و دوتا همراه سیاه پوشش بی صدا محو شدن.زن چشمای کشیدشو به امگای خشمگینی که تازه از راهرو بیرون زده بود داد:
مشتاق دیدار...گربه بی اعصاب!

یون:به نفعته از جلوی چشمام گمشی شیطان صفت...

تهیونگ که تازه همین الان جیمین رو خوابونده بود پشت سر یونگی از راه رسید و با دیدن زن قد بلند روبروش اخم وحشتناکی کرد.با اینکه تا حالا ندیده بودش اما زیباتر از تعریفاش بود...

جالبه نه؟

دلیل مرگ مادرتو برای اولین بار جلوی چشمات ببینی...

نباید وحشی بازی در میاورد.خیر سرش ارشد بود!پس نفسی عمیق کشید و جلو رفت:
مطمئنا دلیل محکمی داری که جرئت کردی پاتو تو منطقه و خط قرمز یه ارشد بزاری...نه؟

زن ، بلند زیر خنده زد و پیپ بلندش که حالا تبدیل به یه گیره سر خوش تراش و ظریفی بیش نشده بود رو توی گیس بالا بسته شده سرش فرو ، لباشو کمی غنچه و چشماشو خمار تر از حالت عادیشون کرد:
یه چیزی اینجا اشتباهه و من مسئولم که بیام گند یکی از افرادمو جمع کنم...

ته:همون فردی که حالا به راحتی میخوای ببریش و یه تنبیه کوچولو براش در نظر بگیری کسیه که امگای منو به این روز انداخته...

و به رایحه ترسیده جنگل توی فضای خونه نیمه تاریک اشاره کرد!

سه‌جین که کاملا متوجه شده بود یه حرف دیگش مصادف با انفجار اعصاب آلفای خونسرد روبروشه توضیح داد:
اون...بچه ننه احمق ازم داروهامو کش میرفته~بزار ببرمش..هیچ حوصله دهن به دهن شدن با عقیده های فرسوده و عقب افتاده دولتتونو ندارم!

تهیونگ فکی کج کرد..پلکاشو روی هم کوبید تا خودشو کنترل کنه و نا سزایی نگه.این زنیکه فکر میکرد اگه آلفای ارشد رضایت بده میتونه خیلی راحت جادوگر عوضی که ریده تو زندگیشو آزاد کنه و بزاره خیلی راحت بره و قول مسخرشو که دیگه اجازه نمیدم حتی یه نفرم پاشو بزاره تو جنگلتون رو بشکنه.اما همون لحظه صدای فلیکس عصبی توجه سه نفر حاضر در پذیرایی خونه رو جلب کرد:
تو...یه رئیس مغرور بی ارزشی بیش نیستی!میتونستی موقعی که مینهی بچشو به دنیا آورد ازش محافظت کنی...و به پست فطرتی مثل مین که نصف معامله های موفقش بخاطر طلسمای توعه،این اجازه رو ندی ، فردی که برای همه ما جادوگرا مبارکه رو توی یه اتاق زندانی کنه!
سنگ دل!!!
چطور دلت اومد بزاری نوزاد صمیمی ترین رفیقت در بدترین شرایطی که غیر ممکنه بزرگ بشه؟؟؟

《MY PRETY LUNA》[vmin]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang