⧼Part 2⧽

15 3 4
                                    

*کمپانی هایب
هر پنج اعضا(همونطور که خودتونم متوجه شدین توی این فیک گروه شش نفرست که همگی الان منتظر تهیونگن)به همراه پی دی نیم منتظر ورود باشکوه تهیونگ بودن. نامجون که دوباره از دیر کردن تهیونگ عصبانی شده بود دنبال راهی بود که تهیونگ رو تنبیه کنه اما دلش نمیومد دونسنگ عزیزشو بزنه!
سعی کرده بود به چشم غره های پی دی نیم بی تفاوت باشه و ضرب پاهاش روی زمین رو تند تر کرد که دست جین مانعش شد.
+فقط آروم باش اون به زودی میرسه.
نامجون در پاسخ به صدای جین که مثل مسکن رویِ درداش عمل کرده بود لبخندی زد که ناگهان در با صدای عجیبی باز شد و قیافه ی تهیونگ که خنده ی تصنعی به لب داشت نمایان شد.
به قیافه ی هرشش نفر نگاه کرد و آب دهانش رو صدا دار قورت داد.
+فکرکنم دیشب به مونی هیونگ توضیح دادم که اون زن دوست دخترم نیست!
پی دی نیم از روی صندلی بلند شد و گفت:
-میدونم تهیونگ، همه ی ما میدونیم اما چیزی که الان مهمه اینه که این خبر رسانه ای شده و کل دنیا ازش باخبرن، چطور میخوای جمعش کنی؟
+یا باید ساکت باشیم تا آب ها از آسیاب بیوفته و یا میتونم از نونا بخوام جلوی دوربین به رسانه ها توضیح بده.
همگی چند لحظه به فکر فرو رفتن تا راه درست رو انتخاب کنن، جیهوپ با صدایی رسا توضیح داد:
+هیونگ نیم بنظرم راه دوم کاربردی تر باشه مگه نه؟
سرشو بالا آورد و دستشو پشت گردنش قرار داد و با درموندگی گفت:
-درسته، راه اول به هیچ وجه عقلانی نیست. ته با خواهرت صحبت کن و هرچه زودتر بیارش اینجا واسه ی ضبط، فقط قبلش با رسانه ها هماهنگ کنین. خیلی خب دیگه همه مرخصین بلند شین برین سرکاراتون!
.
.
*سالن رقص هایب
جیمین درحالی که سخت تلاش میکرد مثل بالرین ها بچرخه برای بار چهارم زمین خورد و از شدت درد آرنجش آخی گفت. جیهوپ که شاهد کل تمرینها از پشت پنجره بود در زد و وارد شد.
+ناک ناک مزاحمت نشدم که؟
جیمین با دیدن دوست پسرش لبخندی زد و خودشو توی بغلش ولو کرد.
-چرا فکر میکنی مزاحمی وقتی تنها کسی که به دیدنش احتیاج دارم تویی؟!
موهای بلوند پسرو بوسید.
+از کِی تاحالا زبون درآوردی بچه؟
خنده ای کرد و چشماش به حالت خطی دراومد.
-دوسش نداری؟
سرشو خاروند و ادای فکر کردن درآورد.
+آممم باید راجبش فکر کنم!
نگاهی به آرنج قرمز شده ی جیمین انداخت و آروم نوازشش کرد
+اوه اوه مثل اینکه یه جوجه ی کوچولو اینجا بالش زخمی شده.
جیمین سرشو داخل گردن جیهوپ فرو برد و داخل گوشش زمزمه کرد:
-آه هنوزم مثل مادربزرگایی هیونگ!
خم شد و بوسه ای روی لب های قلوه ای و صورتی رنگ پسر کاشت و خنده ای کرد.
+از کی تاحالا به کسی که عاشقه میگن مامان بزرگ آقایِ پارک؟
جیمین سرشو روی پاهای جیهوپ گذاشت و دراز کشید.
-خب اینطوری قبول نیست هیونگ! توام به من میگی جوجه!
+خب جوجه ای، نیستی؟
-نخیرم نیستم!
+پس بهت میگم آقا خروسه، چطوره!؟
به معنای اعتراض بلند شد و مشتی آروم به سینه ش کوبید و ادای گریه کردن درآورد.
-هیوووووونگ
+باشه باشه من تسلیمم بچه!
خم شد و موهای پسرشو بویید. مثل همیشه بویِ شکلات شیری میداد.
+نیاز نیست اینقد سخت تمرین کنی جیمین، واقعا میگم.
-باشه هیونگ ولی..
+ولی بی ولی! بلند شو باهم بریم رستوران یه چیزی بخوریم، ضعف کردی بچه
بوسه ای سریع روی گونش گذاشت و خنده ای از روی ذوق کرد.
-باشه بریم!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
های^^
وایي پارت هوپمین و دیدین؟
خودم موقعی که داشتم مینوشتمش از شدت ذوق سرمو تو بالشت میبردمو جیغ میکشیدم:))))

طبق معمول، نظر یادتون نره.
بغل کردنتون*

BlueRose' | رزِآبيOnde histórias criam vida. Descubra agora