- خب اینم از غذا بلمبونید
فلیکس و جونگین به ظرفای نودل حمله کردن و جیسونگ با حس افتخار بهشون خیره شده بود.
- خب بابا بشین نمیخواد مثل این اشپزای مستر چف نگامون کنی
جیسونگ ماهیتابه ی معروفشو تو دستش تکون داد و همین باعث شد جونگین لبخند گشادی به روش بزنه.
- دلت نمیاد
- میتونی طعمشو بچشی عزیزم
جونگین آب دهنشو قورت داد و سرشو برگردوند و با جای خالی فلیکس رو به رو شد.
-اوه ننهه رو من حساب نکن یانگگ
جونگین سعی کرد با نگاه ملتسم همیشگیش کار و به دست بگیره.
-موفق نمیشی جونگکگ
جونگین بیشتر خودشو مظلوم نشون داد و در نهایت باعث تسلیم شدن جیسونگ شد. وقتی همشون سر میز نشستن فلیکس عروسک جوجه ی جدیدشو روی صندلی کنارش گزاشت.
-معرفی میکنم بچه ی جدیدم
جیسونگ و جونگین ی نگاه به عروسک و ی نگاه به فلیکس انداختن.
- هیونگ من دیگه اتاقمو باهات به اشتراک نمیزارم
- قشنگ گفتی
جیسونگ برای تاکید حرفش قاشقش رو به سمت جونگین گرفت. فلیکس اخم کیوتی کرد و با ناراحتی انگشت اشارشو به طرف اون دو نفر گرفت.
- شما ها ی مشت بچه ازارید و من این حق و دارم به پلیس بین الملل گزارشتون کنم
جونگین با وجود غذای تو دهنش سعی کرد واضح حرف بزنه
-وبی..فگ نکنم بلیس پین الملل کمکی پهت بکنه
فلیکس چاپستیکای چوبیشو سمت چشمای جونگین هدف گرفت و قبل از اینکه اون دوتا چوبو سمت اون پسره کله شق پرت کنه چیزی روی میز کوبیده شد.
-خفه شید دوتاتون و اینو بخورید
جیسونگ دستشو روی پیشونیش گزاشت و آهی از سر تاسف کشید. فلیکس و جونگین با دیدن پنکیکا ساکت شدن.
-نه
جونگین با ترس فلیکس و نگاه کرد
-اره
فلیکس با نیشخند به پنکیکا حمله کرد و در کسری از ثانیه ، دیگه چیزی ازشون روی میز باقی نمونده بود.
-..هیونگ تقاص این کارتو پس میدی
جیسونگ با لبخند عمیقی به جونگین خیره شد.
- اگه این کار و نمیکردم که الان چشمات توی کاسشون نبودن
جونگین با شونه های اویزونش ، انگشت وسطشو سمت هیونگ سنجابیش گرفت و به سمت اتاق خوابش رفت. امروز بازم باید اون پیرمرد خرفت و که هیچی از نقاشی سرش نمیشد و تحمل میکرد.
- آروم باش جونگین تو میتونی ، فایتینگ!
با دستای مشت شده از خونه بیرون زد. نفس عمیقی کشید و بوی پاییزی که داشت جا پای تابستون میزاشت و عمیق بلعید
بوم نقاشیشو محکم تر گرفت. درسته که رشته های پزشکی و .. سخت بودن ، اما نقاشا هم به قدر کافی دردسر داشتن. جونگین همیشه بخاطر این قضیه حرص میخورد ، اما لاقل از این لحاظ که مادرش همیشه پشتش بود خوشحال بود. پدرش وقتی مادرش باردار بود تو تصادف مرده بود و البته که جونگین از اون دسته آدما نبود که واسه اتفاقی که حتی توش نبوده تموم عمرش ناراحت باشه. به سمت ایستگاه اتوبوس رفت و روی صندلی ولو شد. با خودش درگیر بود که کدوم پلی لیست آهنگشو گوش کنه که سایه ایی روی صورتش افتاد. سرشو بالا گرفت و با دیدن فرد رو به رو تعجب کرد. دکتر لی مینهو اونجا چیکار میکرد؟ موشکافانه به صحنه ی رو به روش خیره شد ، نه اینکه فضول باشه ها نه فقط کنجکاو شده بود. مرد انگار زیاد حوصله ی فرد رو به روش و نداشت. مردی که هر دوتا دستش پر از تتو بود ، با ی لبخند درخشان به مینهو خیره بود. تو حال و هوای کارآگاهیش بود که کسی خودشو کنارش پرت کرد.
- تو چقد بیشعوری که وقتی هم دانشگ..
با گزاشتن دستش روی دهن فلیکس پسر و ساکت کرد
- هیس ، اون مرده رو اونجا میبینی؟ اون پزشکی بود که وقتی بیمارستان بودم معاینم کرد
فلیکس با تعجب به سمتی که جونگین گفته بود نگاه کرد و همون موقع بود که دیدش. مرد سوار بر اسب سیاهش ، پرنس ارزوهاش. جونگین با نشنیدن صدایی از فلیکس به سمتش برگشت اما با جای خالیش رو به رو شد. به سرعت سرشو به سمت اون مرد برگردوند و فلیکس رو دید که داشت خودشو به سمتشون میکشوند. جونگین درجا سکته کرد.
-لی فلیکس خدا لعنتت کنههه
از سر جاش بلند شد و به سمتش دویید
-یااا ای فلیکس صبر کنن
بازوی لاغر فلیکس رو تو دستاش گرفت و قبل از اینکه اون دو نفر متوجهشون بشن ، کشون کشون فلیکس و از اون محدوده دور کرد. با آستین لباسش عرق روی پیشونیشو پاک کرد و به پشتیه صندلی تکیه داد.
- وای نفسم بالا نمیاد نزدیک بود به فنا برم
- مرد رویاهام.. شاهزاده ی آرزوهام..تو اونو ازم گرفتی
جونگین بی حال سرشو بالا و پایین کرد
- این رسما چهل و نهمین کراشت تو این ساله
- خفه شو این عشق در نگاه اول بود
- اره تو راس میگیکیفشو روی صندلی انداخت و از اون طرف خودش بود که روی صندلی پهن شد. سرشو رو میز گزاشت و سعی کرد یکم بخوابه
تو خواب لذت بخشش بود که چیزی یادش اومد. با وحشت از جاش بلند شد.
- نه
کف دستانش عرق کرده بود و ترس کل وجودشو گرفته بود
- چته؟
- هی..ونگ
- خب وقتی هیونگ صدام میکنی یعنی یا درخواست داری یا گند زدی
- نفرینت گرفت!!! بومم نیست
- این خوب نیست ، بدبخت شدی یانگ خدا بیامرزتت
- هیونگگ
با وارد شدن استاد شکم گندش خداحافظی سرسری کرد. مسلما اولین نفری که قرار بود طرحشو بگیره اون بود و اگه درصدی میفهمید که جونگین کارشو انجام نداده ، رسما کل سال و براش زهر مار میکرد. پاشو با ضرب روی زمین میکوبید و همین باعث شد جلوییش با اعصاب نداشتش بازی کنه. بالاخره بعد از حضور غیاب شروع کرد. عرق سرد کل کمر و دست جونگین و پوشونده بود ، آب دهنشو با صدا قورت داد و تلاشش برای آروم موندن بی نتیجه موند.
- امروز قرار بود که طرحاتون رو ارائه بدین ، خب ی..
صدای جیغ مانع از ادامه ی حرفش شد. کل کلاس با تعجب به در کلاس نگاه کردن. صدای قدم های تند و محکم توی راهرو طنین انداز شد و بعد در با ضرب باز شد. پسر مو بوری که مشخصا فلیکس بود ، با پارچه ایی روی صورتش به استاد کلاسشون خیره شد.
+آتیش!!!!!!
همین کلمه باعث شد که کل بچه ها با ترس جیغ بزنن و از کلاس برن بیرون و در همین حین فلیکس ناپدید شد.
- خب فکر کنم پنکیکام ارزششو داشتن
با لبخند سریع جیم بست.توی راهرو ، فلیکس رو با لباس های جدید دید.
- الحق که هیونگ مورد علاقمی
- جرات داری اینو جلوی جیسونگ بگو
و با چشمکی به هم از کالجشون خارج شدن.- خب الان باید ایستگاه اتوبوس رو چک کنیم مگه نه؟
جونگین با استرس سرشو تکون داد. فلیکس چهره ی جدی به خودش گرفت همین با نمک ترش کرد.
- خب اگه خوش شانس باشی اونجاس اگرم نه که بای بای نمره بای بای پروژه
جونگین با چشمای نالانش به فلیکس خیره شد.
- خیلی امید گرفتم هیونگ واقعا دستت درد نکنه
- قابلتو نداشت پولمو بده
جونگین با تعجب به دست فلیکس نگاه کرد.
- پول چی؟
- پول دلداریم و البته نجات دادنت از صحنه
- هیونگگ این کار و برای دنسنگ عزیزت کردیی
سعی کرد با چشمای مظلومش افسار کار و به دست بگیره
اما قبل از اینکه فلیکس بتونه چیزی بگه گوشیه جونگین زنگ خورد. شماره ی ناشناس ، اول خواست ریجیتک کنه اما بعد پشیمون شد.
- بله؟
- امیدوارم این بوم برات خیلی مهم باشه بچه نون
YOU ARE READING
I'm not g!y
Randomخب اگه میخواید به زندگی این سه نفر سفر کنید و نگاهی بکنید ، به قطع یقین باید بگم که به سیرک خوش اومدید روز آپ: هر موقع خدا خواست Main Couple: hyunin Other couples: minsung,chanlix &..? Genre: slice of life/ romance / fun / smut