34

143 24 1
                                    

هیچوقت تو‌ عمرش به دوست داشته شدن و دوست داشتن آدمای غریبه به جز جیسونگ فلیکس و مادرش باور نداشت
انگار که ی جوک بی مزه از طرف فلیکس بوده باشه ، همیشه میدید که فلیکس بعد هر رابطش چقد عذاب میکشید و میدونست که اگه درصدی با کسی رابطه داشته باشه و اون فرد بخواد همچین کاری کنه ، جونگین در جا فکشو میاورد پایین و به این قضیه باور داشت
پس حتی برای امنیت خودش و فرد دوم نامشحص هیچوقت دنبال رابطه نگشت
اما بعد مدت زمانی ، این خوده عشق بود که دنبال جونگین اومد
درست وقتی از چیزی خیلی فرار میکنی ، همون بهت جذب میشه.

قلبش از شدت هیجان داشت قفسه ی سینه ی پسر و پاره می‌کرد تا به قلب معشوق برسه.
با شنیدن جمله ی هیونجین تردید نکرد ‌و دستشو دور گردن مرد انداخت و خودشو بلند کرد
هیونجین با تعجب و نگرانی به حالت نشسته دراومد و چشماشو بست. هر لحظه انتظار نشستن چک جونگین رو روی صورتش داشت
اما در عوض ، این جونگین بود که با حرکتش هیونجین رو سوپرایز کرد ، همین که دستش دور گردنش قلاب شد ، خودشو بالا کشید و روی پاهای مرد نشست و سرشو تو گردنش مخفی کرد
- اندازه ی زیبایی همین نور ماه ، منم عاشقتم هوانگ هیونجین
هیونجین که برای چند دقیقه متوالی شوکه شده بود ، با ضربه ی دست هیونجین به پشت سرش به خودش اومد و شروع به بلند خندیدن کرد
دستاشو زیر زانوی جونگین گذاشت و از روی تخت بلندش کرد و همین حرکت باعث شد تا جونگین محکم بهش بچسبه مثل بچه کوالایی که ترس از افتادن داره
-باورم نمیشه میدونی که چقد سگ اخلا..اخخ جونگین!!
جونگین در حالی که به هیونجین چسبیده بود سرشو به قفسه ی سینش چسبوند و ریز ریز شروع به خندیدن کرد چون دو ثانیه قبل ، اولین کیس مارکشو روی بدن مرد حک کرده بود. گاز گرفتن گردنش به شدت و کشیدن زبونش روش ، درست جایی که تو دید همه باشه . میخواست همه. بفهمن که هیونجین ماله اونه.
هیونجین نگاهی به بچه ی تو دستش انداخت ‌ و لبخندی زد
- فکر می‌کردم خشن باشی اما نه در این حد
پسر و دوباره به سمت تخت برد و‌ روش گذاشتش
جونگین با تعجب نگاهش کرد
هیونجین دستشو سمت زیر تیشرتش برد و با ی حرکت از تنش جداش کرد و ثانیه ای بعد روی جونگین خیمه زد
جونگین با بهت به هیکل ورزیده ی مرد نگاه کرد
دستشو روی شکم تیکه شدش کشید و به چشمای هیونجین زل زد
هیونجین لبخندی زد و کنار جونگین خوابید و همین باعث شد جونگین با تعجب بیشتر نگاهش کنه
- چیکار میکنی؟
هیونجین تکخند آرومی زد و‌ موهای جونگین رو بهم ریخت
- عجله نداشته باش ، به قیافه ی معصومت این کارا نمیاد هورنی خان خبیث
جونگین با شنیدن حرفش در جا پشتشو به هیونجین کرد
هیونجین که دید قهر کرد ، بی صدا خندید
جلو رفت و دستاشو از دور بدن جونگین رد کرد و پسر از پشت تو بغلش کشید ‌و سرشو کنار گوش جونگین گزاشت
صداش به خاطر سرماخوردگی هنوز دو رگه بود
- بهم اعتماد کن ، حتی بوسیدنت توی این وضعیت ی کار ممنوعه بود یانگ چه برسه به سکس!
جونگین با شنیدن اون کلمه از دهن هیونجین ، تبدیل به گوجه ی رسیده شد
انقد ضایع بود؟
هیونجین با دیدن قرمز شدن گوش جونگین لبخند خبیثی زد
- اما جاهای دیگه میتونن کار منو انجام بدن
دستشو به سمت پایین پلیور پسر برد و داخلش برد
با لمس پوست نرم پسر چشماشو بست و به خودش اجازه داد که هر کاری سبب لذت خودش و پسر میشه رو انجام بده
دستشو روی پوست شکم پسر کشید و در نهایت به نیپلاش رسید
جونگین که برای اولین بار با این حجم از لذت یهویی رو به رو شده بود ، سعی داشت جلوی ناله هاشو بگیره چون  ، محض رضای فاک ، اون از هیونجین توی این حالت خجالت میکشید ، فکر کردن به اینکه الان توی بغل لخت هیونجین بود هم براش کافی بود و تازه فهمید که چقد حرف هیونجین در رابطه با هورنی بودنش درسته
هیونجین نیپل پسر و بین انگشت اشاره و شصتش گرفت و شروع به بازی کردن باهاش کرد و نتیجش به وول خوردن جونگین تو بغلش ختم شد
اما هیونجین نمیخواست به این زودیا دست از سر عروسک زیر دستش برداره
صورتشو سمت ترقوه های پسر برد و زبونشو به آرومی روی پوستش کشید
تکون خوردن جونگین زیر دستش حتی به اونم حس خوبی میداد
لبشو روی ترقوه ی پسر گذاشت و شروع به مک زدن اون قسمت ازشو کرد و‌ خمرمان به نیپل پسر ور میرفت

I'm not g!yWhere stories live. Discover now