10

150 32 0
                                    

جو خونه..خب اون قدری جالب نیست که کسی دلش بخواد بدونه ، اما بزارید
بهتون بگم که فلیکس اگه فقط یذره ، فقط یذره دیگه کنار جیسونگ میموند یا خودشو می‌کشت یا جیسونگ رو.
جیسونگ معلوم نبود که چه اتفاقی براش افتاده بود ، ی‌ لحظه می‌خندید و سرشو بالا می آورد و به برادر فلیکس خیره میشد و دقیقه ایی بعد همش خودش رو به فلیکس میزد و با خودش ، "دیگه دارم نمیتونم" رو زمزمه میکرد.
شاید فکر کنید که جیسونگ بخاطر دیدن مینهو دیوونه شده بود اما اینطور نبود ، شایدم همینطور بود چون به قدری رفتاراش داشت ضد و نقیض میشد که فلیکس کم مونده بود سر خودشو به دیوار بکوبه
- جی من میرم دستشویی امیدوارم نمیری
جیسونگ با همون لبخند عجیب غریبش به فلیکس زل زد و با چشماش التماسش کرد که سر جاش بمونه اما فلیکس کلافه تر از این حرفا بود.
فکر میکرد اگه جونگین و هیونجین رو به جون هم بندازه شاید یکم آرامش خونه برگرده اما نه انگار طوفان اصلی برادر خودش بود
سرشو تکون میده و به حال خودش که همچین آدمای احمقی دورش بودن آه می‌کشه
جیسونگ دستشو روی پاهاش میزاره تا از تکون خوردنش جلوگیری کنه
- بخاطر استرسه
جیسونگ با تعجب سرشو بالا می‌ره و سوالی مینهو رو نگاه می‌کنه
مینهو با چشماش به پاهای جیسونگ اشاره می‌کنه
- لرزش پاهات..بخاطر استرسه
- اوه
مینهو دست به سینه به جیسونگ خیره میشه ، سنگینی نگاه مینهو با چشمایی که انگار دارن داخل کالبد و روحتو میبینن سخت تر از چیزی بود که هان جیسونگ ۲۴ ساله بتونه تحمل کنه.
همین باعث شد لرزش پاهای جیسونگ ، کمتر نه و حتی بیشتر از قبل بشه
مین هو همچنان به جیسونگ که سرش پایین بود خیره مونده بود ، اما با دیدن لرزش پاهاش اخمی می‌کنه و از جاش بلند میشه و کنار جیسونگی که انگار رسما تو دنیای خودش بود میشینه
سرشو خم می‌کنه تا صورتشو ببینه اما با دیدن اینکه جیسونگ همچنان بهش توجه نمیکنه و سعی در جلوگیری از لرزش پاهاش داره منصرف میشه
دستشو آروم روی رون پای جیسونگ میزاره و همین که دستش به پاش برخورد می‌کنه ، بالا پریدن جیسونگ رو میبینه
- هی تو رسما.. این چه کاری بود رسما از ترس سکته زدم
مینهو نگاهی به چهره ی رنگ پریده ی پسر کرد و دستشو رو قلبش که داشت به تند ترین حالت خودش میزد گزاشت
- این کوبیدن قلبت به کوبیدن قلبی که نزدیک سکته کردن باشه شبیه نیست جیسونگ
جیسونگ با شنیدن حرف مینهو ، سرخ شدن نقطه به نقطه ی بدنش و احساس کرد
- چه..وات ده فاک این چه ربطی داره من اصطلاحا گفتم وگرنه من حتی نزدیک سکته کردنم نیستم !!
مینهو نگاهی به سر تا پای استرسی جیسونگ میندازه و سرشو تکون میده
- خیلی برام عجیبه .. جدیدا هر جایی که میرم تورو میبینم
تیر خلاص به جیسونگ. لبخند مضطربی زد و در حالی که خودش نمی‌فهمید چی میگه ، لباشو از هم باز کرد و جواب مینهو رو داد
- اتفاقا این سوال خودم بودا یعنی بیمارستان که همش تقصیر جونگینه ولی خب بقیه چیزارو منم نمی‌فهمم راستشو بخوای و الانم نمی‌دونم چرا انقدر دارم حرف میزنم
مینهو خیره به جیسونگ نگاه می‌کنه و سرشو تکون میده ، سرشو جلوی صورت جیسونگ میبره و همین باعث میشه جیسونگ شوکه صورتشو عقب ببره اما خیلی یهویی مینهو از جاش بلند میشه و به طرف جایی که فلیکس رفت می‌ره
- این دوست احمقت کجا رفت ؟ وسیله ی منو بهم نداد
جیسونگ که لرزش دستاش حتی بدتر از چند دقیقه قبل شدن و این بار ضربان محکم قلبش هم بهش اضافه شده با زانوهای سستش از جاش بلند میشه و می‌ره تا به اون مرد کمک کنه و تو ذهنش هر چی از دهنش دراومد نسارش کرد

I'm not g!yWhere stories live. Discover now