16

159 33 2
                                    

همراه هم ، وارد بار شدن
راستش ، سانا آدم مهمی بود ، اون و برادرش چان مغازه های زنجیره اییه موسیقی رو اداره میکردن و رسما جوونی و نوجوونیشون رو پاش گذاشته بودن
پس مطمئنا مهمونی و پارتی هایی که اون دختر می‌گرفت ، بهترین بودن
قضیه ی شناخت سانا برمیگرده به وقتی که جیسونگ و جونگین که اون موقع داشتن از مدرسه برمیگشتن صدای گریه میشنون و وقتی صدا رو دنبال میکنن به سانا میرسن که تو خودش جمع شده بود و گریه میکرد
خب اون زمان به اون دختر کمک میکنن و بعد ها که فلیکس به سئول برمیگرده ، گروه دوستی محکمی تشکیل میدن
برای همین بود که سانا انقدر اون سه نفر رو مثل برادرش دوست داشت
بار فضای آرومی داشت ، انگار هنوز اول ماجرا بود و قرار نبود کسی همون اولش زیاد خودشو خسته کنه
اون مکان با نور های بنفش و آبی لایت تزئین شده بود و همزمان با طرح های از ستاره دکور شده بود
به طور عجیبی ، جونگین حس میکرد که اون مکان و ساختمون ، جای راحتی واسه ریلکس کردن هست
به سمت میزی رفتن و روش نشستن
فلیکس و جیسونگ درجا کوکتل سفارش دادن و همین که جونگین خواست از اونا تقلید کنه و همون سفارشو بده ، با چشمای وحشیه فلیکس و جیسونگ رو به رو میشه
- جرات داری بگو یانگ
- اگه میخوای دیگه نزارم بیای همچین جاهایی فقط لب تر کن
جونگین پوکر به هیونگاش خیره میشه و آهی می‌کشه و در آخر با سفارش دادن آب آلبالو سرشو به دیوار تکیه میده
- خب الان باید چیکار کنیم ؟ اینا چرا شروع نمیکنن ؟
و با سر به دیجی های ته سالن اشاره می‌کنه که روی سکوی بلندی داشتن با وسایلشون کار میکردم
- معلوم نیست سانا باز چه برنامه ایی داره
با حالت مشکوکی زمزمه کرد و به اطراف خیره شد
بالاخره با شنیدن صدای بلند موزیک و شلوغ شدن بار ، فلیکس و جیسونگ که نیمه مست بودن از جاشون بلند میشن و از جونگین فاصله میگیرن

𝖥𝖾𝗅𝗂𝗑 𝖯𝖮𝖵 :
بد نبود که بعد اون همه امتحان و کار کردن و بدبختی ی حالی به خودش بده نه ؟ میتونست بگه که از آخرین سکسش ۹ ماه گذشته بود و اون ، الان با مست کردن تبدیل به ی پسر هورنی بلوند شده بود
میتونست نگاه های ذوب کننده ی روش رو حس کنه ، اما اون خودشم میدونست که قرار نیست کسی به جز کریستوفر بنگ باعث بشه که اون پسر از همیشه هورنی تر شه
شروع به تکون دادن بدنش کرد ، فلیکس رقصیدن و دوست داشت و خیلی خوب هم از پسش برمیومد
به بهترین حالتی که میتونست ، شروع به رقصیدن کرد
قطعا پسر مو بلوندی که به جذاب ترین شکل ممکن لباس و‌ میکاپ کرده بود در حالت عادیشم تو دید بود چه برسه با اون رقصی که داشت به نمایش میزاشت
با حس نزدیک شدن بدنی بهش سرشو برگردوند و با پسر جوونی رو به رو شد
- خوب می‌رقصی کوچولو ، شاید من بتونم این رقص و برات لذت بخش تر کنم ؟ هوم ؟
سرشو پایین برد و نفس داغشو روی گردن سفید و لطیف فلیکس بیرون داد
فلیکس با حس نفسای پسر لرزی به تنش افتاد اما سرشو تکون داد
- متاسفم اما باسنم امادگیشو نداره
و خیلی راحت پشتشو کرد که بره اما مچ دستش توسط پسر گرفته شد
خواست برگرده و فوشی به پسر بده که این بار کسی رو دید که انگار سالها دلتنگش بود
- هیونگ ..
چان نگاهی به سر تا پای فلیکس انداخت و اخمی کرد
دستشو کشید و از بین جمعیتی که معلوم بود دیگه تو حال خودشون نیستن بیرونش آورد
- چیکار داری می‌کنی لیکس ؟
چطور بود که هر بار شنیدن اسمش اونم از زبون بنگ چان باعث میشه قلبش دست بندازه و خودشو از دهن فلیکس پرت کنه بیرون ؟ اما برخلاف چیزی که درونش وجود داشت با تعجب ساختگی چشماشو دور اون قسمت بار چرخوند
- منظورت چیه بنگ چان شی ؟ من دارم از امشب و پارتی که معلوم نیست دیگه کی گیرم میاد لذت میبرم !!
چان دستاشو روی چشمش فشار داد ، مشخص بود که فلیکس مست شده ، از اون چشمای سرکش و گونه های سرخ میتونست به راحتی اینو بفهمه اما اون فقط .. دیدن فلیکس توی اون لباس به قدر کافی جلوی خود داریشو گرفته بود اما اینکه بره و با اون وضع توی اون جمع گرسنه برقصه .. واقعا صبر چان و لبریز میکرد
- فلیکس چرا این لباس و پوشیدی ؟
از سانا ممنون بود ، واقعا ، اون باعث شده بود که فلیکس بتونه برادرشو تا حدودی اغوا کنه و همینم برنامش بود ، میدونست که چانم اونجاست
با جیسونگ و جونگین تمام این برنامه هارو از قبل برنامه ریزی کرده بودن
چشماشو میچرخونه و با جیسونگ که معلوم بود داره از لاس زدن با بارمن جذاب اونجا حال می‌کنه چشم تو چشم شد
جیسونگ پوزخندی به فاصله کمشون زد و شاتشو بالا آورد ، این بار به جونگین نگاه کرد
پسر بچه ایی که صورت معصومی داشت اما چشماش داشت چیز دیگه ایی به فلیکس می‌گفت و وقتی گوشه ی لبش کش اومد .. خب فلیکس رو بیشتر از نقشش مطمئن کرد
- هممم بنگ چان شیی
با لوندی اسم چان و کشیده زمزمه کرد و همین باعث شد تا چان با چشمای مشکوک نگاهش کنه
- چیشده لیکس شی ؟
فلیکس نگاه دیگه ایی به اون دو نفر میندازه و وقتی که دیگه از کارش مطمئنه به چشمای براق چان نگاه میکنه
ضربان قلبش به قدری زیاد بود که فلیکس میتونست قسم بخوره اگه یکم دیگه اونجا میموند ، یا از شدت شادی و هیجان میمرد ، یا یکار بدتر انجام میداد
چان همچنان به فلیکس خیره بود ، اونجایی که توش وایساده بودن .. خب چان تقریبا از عمد فلیکس رو به دیوار پشت سرش تکیه داده بود و با برخورد فردی به کمرش ، فاصلش با فلیکس به بند انگشتی تبدیل شد
فلیکس با حس گرمای بدن چان تو اون نزدیکی ، نفس عمیقی کشید و سعی کرد هجوم خون رو به صورتش نادیده بگیره
بالاخره سرشو بلند کرد و سرشو هم تراز با سر چان نگه داشت
چان با تعجب چند باری پلک زد و به چشمای خمار جوجه زرد رنگی که بین بدنش و دیوار بود خیره شد
نگاهشو از چشماش گرفت و به لب های سرخ و گوشتی فلیکس داد که چجوری زیر اون رنگای آبی و بنفش داشتن به چان برای بوسیده شدن توسطش چشمک میزدن
سرشو آروم پایین برد ، نفسای داغشون به هم می‌خورد و همین آستانه ی تحملشونو کم تر میکرد
فقط یک ثانیه با اون بوسه فاصله داشتن که با گذاشته شدن دستی روی شونه ی چان ، باعث شد مرد تو جاش برگرده و کفری به کسی که از اون حال و هوا بیرونش آورده خیره شه اما قبل از اینکه بتونه کامل برگرده ، دستای کوچیک و نرمی صورتشو قاب گرفتن و با کوبیده شدن لبای فلیکس رو لباش .. دیگه هیچ چیزی مهم نبود
لبای اون پسر .. طعم جدیدی برای چان بود ، به نرمی گل برگ بود و باعث میشد چان بتونه بوی گل یاس رو از فلیکس بشنوه
با هر تکونی که لبای فلیکس میخورد ، ی چیزی درون قلب چان پایین می‌ریخت
بالاخره از حالت شوک‌ دراومد و بوسه ی کوچیکی رو‌ی لب فلیکس گزاشت
دستشو کنار سر فلیکس ستون کرد ، دیگه کافی بود نمیتونست بیشتر از این خودشو در مقابل کشش به فلیکس کنترل کنه
اما الان ، نه الان قرار نبود بزاره اتفاقی بیفته ، نه تا وقتی که اون جوجه کوچولوی تو بغلش مست بود و چان تا وقتی از احساسات اون بچه ی ریزه میزه ی تو بغلش مطمئن نمیشد ، هیچ حرکتی روش پیاده نمی‌کرد
هر چقدر سخت اما بالاخره لباشونو با صدای هوس انگیزی از هم جدا کرد
حس ماهی داشت که بالاخره داره توی اقیانوس بار آزادی تمام شنا می‌کنه
نگاهی به فلیکس کرد ، پسر رسما داشت خودشو به چان میچسبوند
چان لبخندی زد و سرشو جلو برد و کنار گوش پسر قرار داد
- لیکسی کوچولو انگار یکم عجله داره نه ؟
فلیکس با شنیدن حرف چان کنار گوش حساسش ، سرخ شدن کل صورتشو احساس کرد
سرشو به آرومی تکون داد
چان عقب رفت و موهای فلیکس رو به هم ریخت
فلیکس با تعجب نگاهش کرد
یعنی اونو نمی‌خواست ؟ منظورش از این حرکت چی بود .. ؟
فلیکس عادت نداشت ، واقعا به این ملاحظه ها عادت نداشت ، هر بار که برای کسی پیش قدم میشد ، دومین کاری که انجام میدادن رفتن توی اتاق و لذت بردن از شبشون بود و روز های بعد که فلیکس براشون تکراری میشد ، دیگه رسما آدم حسابش نمیکردن
و الان ، این حرکت چان ، فلیکس گرمای اشکاش رو روی گونش حس میکرد
هیچوقت فکر نمی‌کرد ، ی نفر پیدا بشه تا اونو فقط با بدنش و صورتش نگاه نکنه
با کشیده شدنش سمت میزی گوشه ی بار و فرو رفتنش تو بغل فردی ، چشماش دیگه نتونستن اون حجم از الکل رو توی خونش تحمل کنن و همین که گرمای بغل چان رو حس کرد ، چشماش روی هم افتاد

I'm not g!yWhere stories live. Discover now