plan

270 46 91
                                    


"آمور، نمیخوای بیدار بشی؟"

بوسه ایی دیگه روی پیشونی جونگکوک گذاشت و لبخندی زد، بدن جونگکوک زیر اون پتوی طلایی رنگ به زیبایی بود، موهای پخش شده روی بالشت و گونه‌ایی که بخاطر خوابیدن روی بالشت، بالا اومده بود.

"تهیونگ"

"بله آمور"

جونگکوک خوابالود، کسی که حتی چشم هاش رو هم باز نکرده بود، چرخید و دستهاشو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و اونو پایین کشید. نمیدونست چرا تهیونگ اونو نصفه شب بیدار کرده بود اما با اینحال لبخندی زد و لبهاش رو روی لبهای تهیونگ گذاشت و مشغول بوسیدنش شد.
تهیونگ توی بوسه کنترلش میکرد، لبهای مرد به نوبت لبهاشو میمکید و هر از گاهی زبون جونگکوک رو با زبونش لمس میکرد.

"چی شده؟"

با نفس نفس پرسید و تهیونگ موهاشو از روی پیشونیش کنار زد و پیشونی هاشونو به هم چسبوند. حس گرمای مطبوعی که از جونگکوک میگرفت رو دوست داشت. ارامشی که از وجودش میگرفت غیر قابل توصیف بود. اون پسر مثل یه بارون بعد از کلی خشکسالی براش بود.

"میخوام شورش کنم، علیه پادشاه."

"چی؟"

بلند شد و روبروی تهیونگ نشست، دستهای تهیونگ رو بین دستهاش گرفت و به چشمهاش خیره شد. نمیدونست تصمیمی که تهیونگ گرفته بر چه اساسه، حدسش بر روی حرف هایی بود که دیروز شنیده بودن. کمی عجیب بود اما با اینحال جونگکوک به تهیونگش اعتماد داشت.

"اون... اون، دروغ گفت"

"منظورت چیه تهیونگ؟"

دستش رو روی صورت تهیونگ گذاشت و سرش رو بالا اورد، به چشم های غرق غم تهیونگ خیره شد و اخمی بین ابروهاش شکل گرفت. عصبانی بود، غمگین دیدن چشم های تهیونگ دلیل بزرگی برای عصبانی شدنش و قبول کردن شورش تهیونگ بود اما میخواست دلایلش رو بدونه. میخواست بدونه چی اون مرد رو اشوب کرده.

"اون هیچوقت دنبالم نگشت، پدربزرگ هیچوقت زندانیش نکرد و اون کسی نبود که روستا رو اتیش زد. دیروز وقتی منو به همه معرفی کرد، ملکه متعجب نشد، اون میدونست. انگار همیشه میدونسته. نمیدونم چطور راضی به معرفی کردنم شد اما مطمئنم یه دلیلی داره، همونطور که برای کشتن اونا یه دلیلی داشت"

نمیدونست تهیونگ چطور اینارو فهمیده، همون جملات نیمه و ناقص هم کافی بود تا جونگکوک به منظورش پی ببره. اینها دیوونه کننده بودن، جونگکوکی که ربطی به قضایا نداشت هم از شنیدنشون زجر کشید، درد داشت... قلب جونگکوک درد گرفته بود. تهیونگش، حتما زیادی درد کشیده بوده.
دستهاشو دور شونه‌ی تهیونگ حلقه کرد و اروم اونو به خودش فشرد و نفس عمیقی کشید تا اشک هاش سرازیر نشن. برای دلداری تهیونگ، جونگکوک باید قوی میبود.

<Dov'e L'Amore>Where stories live. Discover now