Part 4

126 33 6
                                    

بعداز چند ضربه به در وارد شد! با اجازه جانگکوک که پشت لپتاپ بود و داشت فایلی رو بررسی می‌کرد در به آرومی باز
شد، یوری منشی جانگکوک وارد اتاق شد، اسنادی رو به دست کوک داد...

< آقای جئون همون‌طور که گفته بودین فایل شرکت هیونگمین رو بررسی کردم و هیچ مشکلی نداشت الان می‌تونید امضاشون کنید!

کوک سرش بلند کرد به منشی ریز و بامزه ای که از همون روزای اول که شرکت تاسیس کرده بود برای استخدام اومده بود لبخندی زد از جسارت دختر خوش آمده بود ! چون هم درس می‌خوند هم به مادرش رسیدگی می‌کرد...
اوایل نمی‌خواست اون و استخدام کنه! چون زیر سن قانونی برای کار بود! اما با اسرار دختر که شبانه درس می‌خوند و ازطرفی باید مراقب مادر مریضش باشه قبول کرده بود و الانم راضی بود از منشی که هیچوقت نخواست جلب توجه کنه تو این چند سال از پشت‌کار دختر خوشش اومده بود...
همه چیز رو مرتب می‌کرد و تحویل می‌داد!... هر وقت کوک مشکلی داشت با یوری صحبت می‌کرد و از ایده‌هایی که یوری می‌داد استفاده میکرد! چون واقعا اون به طرز بامزه ای بیان میکرد که باعث می‌شد کوک به خنده بیوفته اما همیشه نتیجه ی خوبی می‌گرفت.

+ممنونم یوری بزار روی میز تا کارم با این فایل تموم شه بررسی می‌کنم و بعدش امضاء!

یوری ادای احترام کرد از اتاق خارج شد! چون می‌دونست این روزها کوک سرش چقدر شلوغ برای پروژه ای که روش کار میکنه اون حتی چند روز بود داخل شرکت میموند تا کارا رو تموم کنه خستگی از چشماش معلوم میشد!

بعداز مدتی دوباره یوری تقه ای به در زد آروم وارد اتاق شد، سینی قهوه و کیکی که آماده کرده بود رو میز کنار دست کوک گذاشت گفت!
< بهتره یکم استراحت کنید این کیک و قهوه رو بخورید امروز اومدنی براتون خریدم از کافه‌ای که تعریفش و شنیده بودم واقعا کارشون عالیه....
کوک سر تکون داد و یوری بیرون رفت!
کش و قوسی به بدن دردمندش داد و با برداشتن قهوه اول بوش کرد ! بعد جرعه‌ای نوشید واقعا از طعم اون قهوه
احساس آرامش کرد چشماش و چند لحظه ای بست تا هم خستگی در کنه هم به چشماش استراحت بده. با باز کردن چشماش، برداشتن چنگال تیکه از کیک داخل دهانش گذاشت از شیرینی اون غرق لذت وصف نشدنی شد هم کیک و هم قهوه رو تا اخرین تیکش خورد.
تلفن رو برداشت داخلی رو گرفت از یوری خواست تا به اتاقش بیاد!

یوری وارد اتاق شد از کوک پرسید!
< اتفاقی افتاده؟!

کوک با لبخند جواب داد!
+ معلومه که نه! فقط از این به بعد از همون کافه ای که اینارو گرفتی خرید کن یا سفارش بده اوکی؟!
یوری با لبخند چشمی گفت و اتاق رو ترک کرد که هم به کارا برسه هم برای شب که امتحان داشت درس بخونه!
چند روز گذشت بالاخره کوک تونست مشکل برنامه‌ای که ساخته بود رو درست کنه! و حتی برنامه پشتیبان رو هم بهش اضافه کنه! تا اگه اتفاقی تو برنامه بازی های که ساخته بود بیوفته از طریق برنامه پشتیبانی اون مشکلو حل کنن...
یوری با تقه ای که به در زد وارد اتاق کوک شد! به کوک سلام داد و قهوه و کیک روی میز گذاشت ! خواست از اتاق خارج بشه که کوک گفت؛
+ این کیک و قهوه رو از کجا گرفتی که با خوردنشون همه خستگی تن و ذهنم رو از بین میبره؟

My lovely writerOnde histórias criam vida. Descubra agora