Part 12

65 9 0
                                    


شب جیمین همراه کوک به خونشون رفت تا پدر و مادر جونگ کوک رو ببینه
کمی استرس داشت بابت این دیدار که کوک بهش فهموند که جای استرسی نیست و خانوادش حتما عاشقش میشن چون پسرشون عاشق این شخصه قبل از رفتن جیمین دست گلی به همراه شکلات خرید تا دست خالی نرفته باشه دیدن
خانواده ای که از این به بعد قرار اونارو خانواده ی خودش بدونه.
هر دو از ماشین پیاده شدن و دوش به دوش هم وارد حیاط خونه اقای جئون شدن جیمین با دیدن سر سبزی و گل های رز و لیلیوم تو باغچه به وجد اومد محو زیبایی اونجا شد از کوک پرسید که کار باغبونه ، کوک با لبخند جواب داد کار پدرشه علاقه زیادی به گل و گیاه داره تو زمان بیکاریش به باغچه خونه رسیدگی میکنه.
جونگ کوک با سرو صدا خانوادشو صدا کرد تا به استقبال جیمین بیان که باعث خجالت جیمین شد سرش پایین انداخت. اینکار لبخند به لب اقای جیهون و همسرش لیسا آورد هر دو جیمین رو به آغوش کشیدن و خوش امد گفتن.
جیمین دست گل و شکلات رو به مادر کوک داد از دعوتشون تشکر کرد. جیهیون - خیلی خوش اومدی پسرم، مشتاق دیدارت بودم تعریفتو از کوک خیلی شنیدم.
_ممنونم اقای جئون همچنین کوک اغراق میکنه در باره من.

جیهون - این چه حرفیه پسرم تو واقعا قابل تعریفی من حتی چندتا از کتاب هایی که نوشتی رو خوندم قبل از آشنایی شما دوتا میتونم بگم واقعا نوشته هات بی نهایت زیبا و در عین حال تامل برانگیزه اینو صادقانه میگم بهت.
_ممنونم آقای جئون نمیدونم چی بگم واقعا!
لیسا- بفرمایید اینم نوشیدنی خنک تا حال و هواتون عوض بشه.
_ممنونم خانوم جئون. لیسا -خانوم جئون چیه مادر صدام کن جیمین با خجالت "ممنونم مادر جان.
لیسا که با دیدن جیمین مهرش به دلش نشست بود خیلی خوش حال بود که کوک با همچین پسر معدب و خوبی آشنا شده کسی که میتونه لبخند به لب پسرش بیاره ازش مراقبت کنه اون مادر بود میتونست بفهمه تو دل بچش چی میگذره.
چقدر وقتی که کوک نشست و باهاشون درد دل کرد از دوست داشتنش گفت از عاشق شدنش از اینکه اون آدم هم جنس خودشه خوشحال شد که پسرش اونارو مثل یه دوست میدونه راز دلش رو باهاشون در میون میزاره اولش شوکه شده
بودن اما وقتی کوک رو مصمم دیدن فهمیدن که پسرشون به قدری بزرگ شده که میخواد مسئولیت یه زندگی رو قبول کنه بهش افتخار کردن گفتن که حمایتش میکنن ، کوک هر دورو به آغوش کشید ازشون تشکر کرد در آخر اقای جئون به کوک گفت که میخواد دامادش رو ببینه!

از لفظ داماد کوک هیجان زده شد خندید باعث شد کنار چشماش چین بی افته اونو جذاب تر بکنه.
بعداز سرف شام جیمین رو به کوک گفت که باید برگرده خونه از لیسا بابت غذا تشکر کرد از دست پختش تعرف کرد .با آقای جئون دست داد ازشون به خاطر دعوتش مجددا تشکر کرد.
جیهون - ممنون که اومدی از این به بعد منو پدر صدا کن نه آقای جئون از امروز توهم پسرم شدی مثل کوک و برادرش جوون توهم پسرم هستی مراقت خودت
این ته تغاری ماهم باش موفق باشید گفت ضربه ارومی به کمر جیمین زد. _حتما پدر مثل چشمام مراقب کوک هستم مطمئن باشید خوب ازش مراقبت میکنم.
آقای جئون سری تکون داد هردو سوار ماشین شدن تا برگردن تو راه جیمین نفس راحتی کشید چقدر خوشحال بود که خانواده کوک اونو قبول کردن باهاش مثل عضو خانواده رفتار کردن کوک که درحال رانندگی بود با دیدن حالت جیمین خندید و گفت:
+بهت گفته بودم استرس نداشت باش الان دیدی چقدر دوست داشتن هوم جیمین شی!
جیمین از جیمین شی گفتنای کوک خوشش می اومد باعث میشد لبخند به لبش بیاد.

چند روز بعدپدر جیمین اومد تا قبل از سفر جیمین پیشش باشه تا فرودگاه همراهیشون کنه چقدر خوشحال بود که پسرش الان تنها نیست از طرف دیگه دلتنگ کوک بود میخواست دوباره اون پسر شیرین با چشمای درشت رو ببینه.
بلاخره ساعت پرواز رسید جیمین و کوک تو سالن انتظار نشسته بودن به همراه بابای جیمین آقای هیونگجین و اقای جیهون و جوون برادر کوک که از بلند گو شماره پرواز به مقصد ژاپن اعلام شد هر دو پسر با پدراشون خداحافظی کردن
به سمت هواپیما راه افتادن تو طول حرکت از ترانزیت کوک با دوربین تو دستش از جیمین شروع کرد به فیلم گرفتن تا خوشحالی اون پسر رو ضبط کنه تا اولین ماه عسلشون رو بعداز سالها به یاد بیارن کوک تمام اتفاقاتی که میخواست تا ابد خاطره بشن رو ضبط میکرد از خوشحالی جیمین غرق خوشحالی میشد.
با نشستن داخل هواپیما جیمین چشماشو بست دوباره دوچاره بیماری حرکتی شد
برای اینکه کوک رو نگران نکنه وانمود کرد خوابیده اما چند دقیقه بعد با بی حس شدن دست و پاش افتادن دستاش کنار بدنش کوک متوجه شد حال جیمین خوب نیست برگشت سمتش جیمین رو چندبار صدا کرد جیمین صدا رو میشنید اما نمیتونست جواب بده و نگرانی کوک چند برابر شد پس سریع مهماندار هواپیمارو صدا کرد ازش کمک خواست خداروشکر یه دکتر داخل هواپیما همسفر اونا بود با متوجه شدن اوضاع به داد جیمین رسید معاینش کرد، از داخل کیفش قرصی بیرون آورد داد به کوک تا به خورد جیمین بده از مهماندار شربت شیرینی خواست تا به خوردجیمین بدن حالش بهتر شه با کمک دکتر بلاخره اوضاع جیمین بهتر شد با دیدن

کوکی که اشک تو چشماش حلقه زده سریع اونو تو آغوش کشید دم گوشش اروم باهاش حرف زد مطمئنش کرد حالش بهتره این اتفاق فقط تو سفرای طولانی مدت براش میفته جای نگرانی نیست انقدر گفت ...گفت ...تا جونگکوک اروم شد نفس راحتی کشید.
بعداز چند ساعت پرواز به ژاپن رسیدن .با گرفتن تاکسی به سمت هتل حرکت کردن بعداز کارای مربوطه متصدی کلید اتاق رو به جونگکوک تحویل داد.
شماره اتاق رو بهشون گفت از طرفیم به فردی که مسئول جابه جایی چمدون ها بود گفت تا به اون دو پسر راه رو نشون بده چمدوناشو رو تا اتاق حمل کنه شیونامی با ادای احترام اونارو تا اتاقشون همراهی کرد . کوک انعامی به شیونامی داد ازش تشکر کرد با رفتن پسر جیمین اتاق رو از نظر گذروند ، تخت دونفره با تاج و حریر کنارهاش به رنگ عسلی میز عسلی کنار تخت به رنگ کرمی با شبخواب های طرح فرشته روشون کمد دیواری با ترکیب رنگ کرمی و عسلی حمام تمام شیشه ای که از رو تخت دید کافی داشت که هرکس داخلش بود میتونستی ببینیش بالکنی که به تمام شهر دید داشت جون میداد برای نگاه کردن تو شب به اطراف جیمین وقتی از دید زدن اتاق فارغ شد سمت کوک رفت رفت با به آغوش کشیدنش گفت که خیلی از این هتل و اتاق خوشش اومده .عاشق ویوش شده .
بعداز دوش گرفتن و استراحت تصمیم گرفتن برن داخل شهر رو بگردند جاهایی که جونگ کوک مد نظر داشت با گرفتن تاکسی کوک آدرس رو به راننده گفت تمام مدت با دوربین از جیمین فیلم میگرفت

از منطقه به منطقه دیگه از مغازه به مغازه دیگه ای میرفتن اگه جیمین از چیزی خوشش می اومد کوک سریع براش میخرید، وارد فروشگاه لباس شدن جیمین ذوق زده اول کت شلواری رو براشت جلوش گرفت رو به کوک گفت بیبی بهم میاد کوک درحال فیلم گرفتن با سرش تایید کرد بعدش کاپشن چرمی انتخاب کرد سمت کوک رفت تا تو تن کوک ببینه کوک کاپشن رو تنش کرد ژست جالبی گرفت که باعث شد جیمین بخنده با خنده جیمین کوک محوش شد.
کوک و جیمین با چندتا پاکت از فروشگاه خارج شدن به سمت جواهر فرشی که اون سمت خیابون بود رفتن تا برای خودشون گوشواره ای بخرن وقتی وارد جواهر فروشی شدن داخل ویترین نگاه میکردن جیمین حلقه ست کاپلی به چشماش خورد وقتی دید کوک حواسش نیست به فرشنده گفت تا اونو بیاره از نزدیک ببینه از طرح روش خیلی خوشش اومد با پرداخت هزینش اونو خرید قایمکی تو جیبش گذاشت تا بعدا کوک رو سوپرایز کنه.
تو قسمت گوشواره ها کوک بین سه تا مدل که جلوش بود نمیدونست کدوم انتخاب کنه پس با صدا زدن جیمین ازش خواست تا یکی از اون گوشواره هارو براش انتخاب کنه وقتی جیمین اون سه مدل رو بررسی کرد در اخر یه گوشواره حلقه ای که با نگین مشکی دورش تزیین شده بود انتخاب کرد
_این به پوست سفیدت بیشتر میاد بیب.

کوک خوشحال از سلیقه جیمین گوشواره هارو به گوشش وصل کرد قیمتش رو پرداخت :
+تو چیزی نمیخری! که جیمین به سمت دیگه مغازه اشاره کرد
_اونجا یه چیزی هست که خوشم اومده بیا توهم ببین باهم به اون قسمت رفتن
جیمین با انگشت به گوشواره ای که حلقه بود ازش صلیب آویزون بود اشاره کرد !
+حتما بهت میاد هیونگ چرا امتحانش نمیکنی هااا؟
جیمین از فروشند اون گوشواره رو خواست یه لنگشو به گوشش وصل کرد با دقت نگاه کرد به سمت کوک برگشت
_چطوره؟
+عالیه چقدر بهت میاد جیمین شی. پس جیمین لنگه دیگه گوشواره روهم وصل کرد کارتشو سمت فروشنده گرفت تا
قیمتشو پرداخت کنه. هردو به سمت رستورانی رفتن تا شام بخورن چون هم خسته بودن هم گرسنه
بعداز صرف شام دسر جونگ کوک گفت برگردن به هتل تا استراحت کنن چون تمام روز رو توگردش و خرید کردن بودن.
وقتی که داشتن به سمت ایستگاه تاکسی میرفتن جیمین متوجه کفش فروشی شد مسیرشو به سمت کفش فروشی عوض کرد کوک هم دنبالش رفت وارد مغازه شدن کفشارو از نظر گذروندن که کوک با دیدن بوت نیم ساق چرمی مشکی رنگی که

روش با ستاره اهنی پر بود اونو دارک نشون میداد از فروشند خواست تا سایز پاش رو بیاره مشغول پوشیدن بود که یهو جیمین جلوش زانو زد با درآوردن حلقه کاپلی که خرید بود اونو جلو کوک گرفت ازش خواست تا دستش رو جلو بیاره.


My lovely writerDonde viven las historias. Descúbrelo ahora