Part 13

75 13 0
                                    

    
وقتی که داشتن به سمت ایستگاه تاکسی میرفتن جیمین متوجه کفش فروشی شد مسیرشو به سمت کفش فروشی عوض کرد کوک هم دنبالش رفت وارد مغازه شدن کفشارو از نظر گذروندن که کوک با دیدن بوت نیم ساق چرمی مشکی رنگی که روش با ستاره اهنی پر بود اونو دارک نشون میداد از فروشند خواست تا سایز پاش رو بیاره مشغول پوشیدن بود که یهو جیمین جلوش زانو زد با درآوردن حلقه کاپلی که خرید بود اونو جلو کوک گرفت
ازش خواست تا دستش رو جلو بیاره هر کسی که داخل مغازه بود با دیدن این صحنه دست از خرید کردن برداشته بودن منتظر بودن ببین اون پسر حلقه رو قبول میکنه یا نه انگار دیدن این صحنه براشون جالب بود هر کسی نظری میداد
بالاخره کوک از شوک خارج شد دستشو جلو برد با سر قبول کرد یه دستش جلو دهنش بود تا مبادا از خوشحالی جیغ بزنه آبروی خودش و جیمین رو ببره
آدما داخل مغازه با جیغ و سوت خوشحالی خودشونو ابراز میکردن
اونشب بهترین شب بود برای هر دوشون وقتی که به هتل رسیدن جیمین با گرفتن داخلی درخواست قهوه و کیک و شیر کرد تا با خوردنش آرامش پیدا کنن

جیمین امشب خوابش نمیبرد و بی قرار بود. جیمین وقتی از حموم خارج شد کوک رو ندید به سمت تراس رفت کوک رو
نشسته لبه تراس دید جلو رفت:
_نمیترسی اینجا نشستی بیب ارتفاعش خیلی زیاده

کوک سرش رو به سمت چپ و راست تکون داد:
+دیدن ستاره ها از اینجا خیلی قشنگه هیونگ!
جیمین سرش رو جلو برد سر کوک رو سمت خودش برگردوند به چشماش زل زد گفت:
- اجازه میدی ببوسمت بیب ؟ کوک با بستن چشماش این اجازه رو به جیمینش داد. جیمین آروم آروم سرش جلو برد لب هاش رو نرم رو لب های کوک گذاشت
نرم و شیرین شروع به بوسیدن کوک کرد جوری که کوک مسخ اون بوسه شیرین بود چقدر لب های جیمین نرم بود تو دلش پروانه های زیادی به پرواز دراومده بودن چقدر امشب رو دوست داشت براش شد بهترین خاطره بعداز یه بوسه طولانی با کم آوردن نفس هر دوشون چند سانت عقب کشیدن.
جیمین پیشونیش رو به پیشونی کوک چسبوند:
_عاشقتم عزیزم هیچوقت امروز و از خاطرم نمیبرم تا ابد تو ذهنم ضبط میکنم.
+منم همینطور هیونگ دوستت دارم تا زمانی که نفس میکشم.

*🔞این بخش اسمات داره! اگر دوست نداشتید نخونید ردش کنید🔞* جیمین وقتی که به چشمای کوک نگاه کرد داخلشون شوق و خواستن رو دید.
بی معطلی لب هاش رو روی لبای کوک گذاشت شروع کرد به بوسیدن لبای پسرش زبونشو رولب پایین کوک کشید این کار باعث شد هیسی از دهن کوک خارج بشه دندون هاش رو فاصله بده
جیمین هم زبونشو وارد حفره داغ دهن کوک کرد وجب به وجبش رو مزه میکرد
و کوک غرق احساسات نابی شده بود که تاحالا تجربش نکرده بود جیمین سعی میکرد تا آروم،آروم پسرش رو آماده کنه
حین بوسیدن جیمین دستای گرمش رو از پایین پیراهن کوک روی کمرش گذاشت اینکار باعث شد کوک بلرزه از گرمای دست جیمین و سرمای تن خودش ،جیمین اما دست دیگشم وارد پیراهن کرد اینبار روی شکم تخت کوک نوازش وار دست
کشید کم کم رو به بالا برد و رسید به نوک سینه اش وقتی انگشتش با نوک سینه کوک برخورد کرد کوک آهی کشید میون بوسه هاشون، جیمین با بلند کردن کوک از روی دیوار تراس بهش فهموند که وارد اتاق شن اما اینکار باعث نشد که دست
از بوسیدن هم بردارن ، جیمین دیگه طاقت نداشت سریع با بالا بردن لباس کوک اونو از تن پسر درآورد گوشه ای انداخت کوک هم همین کارو با پیراهن جیمین کرد اول دکمه های لباسشو باز کرد بعداز تن جیمین خارجش کرد گوشه ای پرت

کرد کم کم عقب رفتن کوک از پشت روی تخت افتاد جیمین روش خیمه زد بوسه رو از سر گرفت
کم کم لب هاش رو گردن کوک کشید
جایی میان ترقوه و گردن کوک رو گاز گرفت مکید با این کار کوک آه عمیقی کشید .جیمین این کار با طرف دیگه گردن کوک کرد صدای ناله پسر زیرش رو بلند کرد لباش رو پایین تر برد بوسه خیسی به وسط سینه اش زد وجب به وجب پوست پسرش رو ستایش میکرد بوسه ای بهشون میزد تا اینکه رسید به نوک سینه صورتی رنگش نوک زبونش رو دورش چرخوند داخل دهنش کشید.

My lovely writerDonde viven las historias. Descúbrelo ahora