اول_تخم داشتن یا نداشتن، مسئله این است.

1.2K 122 29
                                    

پشت بام _ بعد از غروب آفتاب

تهیونگ : جیمین، بهت میگم نمیتونی نفست رو بیشتر از نام جو هیوک نگه داری،مگه الکی هست؟ این چهاردهمین بار توی این ماه هست که داری تلاش میکنی.

جیمین انگشت فاکش رو به تهیونگ نشون داد و سرش رو زیر آب فرو کرد

تهیونگ : بچه تخس... یکصد و سه... یکصد و چهار...یکصد و پنج... یکصد و شش... یکصد و...

جیمین با شوک سرش رو از آب بیرون آورد و بازدمش رو بیرون داد و دم عمیقی گرفت...

جیمین : آ.... ه... ته چند تا شمردی؟

تهیونگ : عالی بودی جیمبو، عالی تا یکصد و ده طاقت آوردی، وااااو

جیمین همونطور که موهای بلوندش رو از روی صورتش کنار میزد گفت

جیمین : البته که... اوه... عالیم ،تا آخر ماه حتما مثل اون میشم، حالا بشین و تماشا کن... مربی وونهو، حتما بهم افتخار میکنه

تهیونگ سعی کرد از استخر چوبیِ نه چندان بزرگی که روی پشت بوم نصب شده بود بیرون بیاد، این استخر رو جیمین از وقتی، فیلم پری وزنه بردار رو دیده بود، با پس اندازش خریده بود ، در حقیقت با دیدن نام جو هیوک ، جیمین متوجه شده بود که اون پسر آیدل جدیدش هست و تصمیم گرفته بود مثل اون شناگر ماهری شه، پس تهیونگ رو راضی کرده بود تا کلاس شنا ثبت نام کنن.

تهیونگ : اره خب تو عالی هستی، اما من دارم سعی میکنم توی شنا ازت جلو بزنم

جیمین زیر باسن تهیونگ رو هل داد تا بهش کمک کنه از استخر چوبی بیرون بره

جیمین : تهیونگ تو از آب متنفری، فک کردی نفهمیدم از وقتی مربی وونهو رو دیدی یکهو به شنا علاقه مند شدی؟

تهیونگ بالاخره از استخر آب گرم بیرون اومد و با حوله لباسی خودش رو پوشوند و شروع به خشک کردن موهاش کرد

تهیونگ : جیمین عوضی بازی در نیار، تو که عاشق هیوک هستی، پس لطفاً از کون تکون دادن برای مربی دست بردار

جیمین : فکر میکنی یه مربی شنا، عاشق پسری میشه که میتونه نفس هاشو تا یکصد و ده زیر آب نگه داره ، یا پسری که بعد از 5 جلسه هنوز از بازوبند بادی استفاده میکنه که زیر آب نره؟

جیمین سریع از استخر بیرون اومد و حوله خودش رو پوشید و سریع موهاشو خشک کرد

تهیونگ : تو خودت میدونی اونجا سه متر ارتفاع داره و ممکنه هر لحظه یکی اونجا غرق شه،تازه، ندیدی مربی چقدر حواسش به من هست؟

جیمین سرش رو بالا آورد و به تهیونگ که مایو شناش رو در میاورد نگاه کرد

جیمین : خدایا ته... چند بار باید بهت بگم اون سوسیس کوچولوتو همینطوری بیرون ننداز، ممکنه یکی ازمون عکس بگیره، زود باش شلوارتو بپوش، سرما میخوری احمق

به سردی برف (فصل اول) Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ