مثل شب های قبل، جیمین و تهیونگ سطل و جارو و وسایل نظافت رو برداشتن، این بار شونو بهشون کمک کرد وهر سه وارد اتاق تمرین شدن.
جونگکوک و هاردی برگشتن و بهشون نگاه کردن و جواب سلامشون رو دادن
جونگکوک : شونو، فک کردم رفتی.
شونو : اره، ته رو سر چهار راه دیدم و از اونجایی که شبیه آدم برفی شده بود، تصمیم گرفتم برسونمش
جیمین و تهیونگ با تعجب به شونو نگاه کردن. جیمین به تهیونگ سوالی نگاه کرد، این دیگه چی بود؟ تِه؟ شونو الان تهیونگ رو تِه خطاب کرده بود؟
جونگکوک انگار متوجه نشده بود، پس بعد از چک کردن جیمین، برگشت و به هاردی گفت که به سمت دستگاه بعدی بره.
.
.
.
.
.
جیمین تمام مدت زیر چشمی به هاردی و جونگکوک نگاه میکرد و منتظر بود تا تمرینشون تموم شه،از اون شبی که هاردی زیر وزنه کم آورده بود، جیمین و تهیونگ متوجه سختی تمرینا شده بودن و تصمیم گرفته بودن با پچ پچ و شیطونی، حواس اونارو پرت نکنن، تهیونگ به جیمین گفته بود که هاردی واقعا سخت تلاش میکنه و اون توی حموم، کُلی بهش دلداری داده، جیمین اون شب واقعا از خودش ناامید شده بود، اون هیچکاری برای هاردی انجام نداده بود و بعدش اون ایده به ذهنش رسیده بود. ایده ی سورپرایز.بالاخره بعد از یک ساعت و نیم ، هاردی در حالیکه حسابی عرق ریخته بود و خیس بود، تمرینا رو تموم کرد و جونگکوک رو راضی.
پس به همراه جونگکوک به رختکن رفت تا دوش بگیره.جیمین سریع به سمت شونو و تهیونگ که گویا اون شب، کُلی حرف برای زدن داشتن رفت
تهیونگ : تمومش کن شونو ، اصلا اینطوری نیست
جیمین با چشمای خودش دید که تهیونگ چطور نگاهش رو با ناز از شونو گرفت و به جیمین که بهشون نزدیک میشد داد
شونو: دقیقاً همینطوره کوچولو...
جیمین اخمی کرد و به تهیونگ با تعجب نگاه کرد.
تهیونگ، تکیه اش رو از دیوار گرفت و خیلی سریع خودشو جمع و جور کرد، شونو با تعجب به تهیونگ نگاه کرد و با رسیدن جیمین لبخندش بیشتر شدشونو : جیمین، تو بگو، چون من حاضرم شرط ببندم که تهیونگ پیشنهاد شام منو رد کرده چون با دوست پسرش قرار داره.
جیمین پوزخندی زد، بدش نمیومد که کمی سر به سر شونو بذاره، به هر حال اون تهیونگ عزیزش رو ته صدا میکرد و کل وقت دور و برش میپلکید، هرچند تهیونگ هم راضی به نظر میومد، اما جیمین دوست داشت که اونارو اذیت کنه.
جیمین : خب، تو حتماً خیلی باهوشی، چون این حقیقت داره
تهیونگ پوزخندی زد، از خدا میخواست اون لحظه اِستوپ شه تا بتونه از قیافه ی شونو عکس بگیره و توی گالریش نگهش داره، اما این ممکن نبود.
YOU ARE READING
به سردی برف (فصل اول)
Fanfictionکاپل اصلی : کوکمین کاپل های فرعی :سپ و دیگران ژانر: کمدی_رمانتیک_اسمات_تراژدی ________ ***** ________ _ عزیزدلم! =بله ؟ _اشتباهت همین جاست ، اینکه انتظار داری بعد از "عزیزدلم" حرف دیگه ای بشنوی، همه ی قضیه همینه، تو عزیز دل منی. _تو،با همه ی بلاه...