چهاردهم_خوشکل

417 89 45
                                    

جیمین : تو منو فریب دادی ته، من عاشقشم

تهیونگ دست به سینه به بالا و پایین پریدن جیمین، نگاه میکرد، به خاطر دلیلی که نمیدونست چیه، عاشق هیجان زده کردن جیمین بود، خوشحال کردنش رو دوست داشت و وقتایی که میخندوندش، زندگی رنگ قشنگترین برای هر دوشون میگرفت

جیمین : میتونیم ببریمش خونه؟

تهیونگ : البته، فقط یه شرایطی داره، که باید برای نگهداری ازش آماده باشی

جیمین : آماده میشم، قسم میخورم

تهیونگ : باشه، اگه اینو میگی پس مُ....

تهیونگ با، به صدا دراومدن گوشیش حرفش رو ادامه نداد، گوشیش رو بیرون آورد و نگاهی به صفحه اش کرد، جیمین غرق لمس و نگاه کردن به گلدونی بود که خودش برای جیمین، آماده اش کرده بود، حدود یک سال براش زحمت کشیده بود تا بالاخره گلدون توت فرنگی آماده ی رفتن به خونه بود.

تهیونگ لبش رو گزید و از اسکرین گوشیش نگاهشو برداشت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تهیونگ لبش رو گزید و از اسکرین گوشیش نگاهشو برداشت.

تهیونگ : جیمین؟ شونو از دیشب داره بهم پیام میده، فک میکنی ازم خوشش اومده ؟

جیمین : ته ؟ میتونم یکیشو بخورم ؟

تهیونگ ابروهاشو بالا انداخت، جیمین واقعا غرق شده توی گلدونش بود

جیمین : اوه، نمیخواد جواب بدی، به هر حال دیگه براش طاقت ندارم، تو واقعاً یه فرشته ای کیم تهیونگ

تهیونگ : اوه... واقعا ؟...... اونو ولش کن، ببین یه جورایی فک میکنم منم ازش خوشم میاد جیمین، اون منو میخندونه و واقعا بدن خوبی داره، اگه بهم اعتراف کنه، حتماً باهاش قرار میذارم

تهیونگ کمی سکوت کرد، صدای پیام بعدی بلند شد و تهیونگ با ذوق گوشیشو چک کرد

جیمین : شرطت براش چیه؟

تهیونگ، با خوندن پیام شونو، نمیتونست لبخندش رو کشیده تر نکنه، جوری که از نوشته های شونو هم میتونست لحن حرف زدنش رو به یاد بیاره جالب بود

تهیونگ : خب، فک نمیکردم به این زودی باهاش کنار بیای، بهش فک کردم، نمیخوام بهت دروغ بگم... پس احتمالاً اولیش اینه که تو حتما باید همیشه و همه جا کنارمون با‌شی...

به سردی برف (فصل اول) Where stories live. Discover now