با شنیدن صدای موسیقیِ آشنای بیکلام از خارج اتاق، لای پلکهاش رو باز کرد.
ساعت هشت شب بود، زمانی که جونگکوک تصمیم گرفت بعد از بیدار شدن، توی تخت بمونه و با گرسنگی به خودش زجر بده.
به اندازه کافی، دیشب رو با افکار مختلف گذرونده و به سختی به خواب رفته و بی حرکت روی تخت دراز کشیده بود.
اما حالا با شنیدن دوباره موزیکِ تکراری، چندین بار پلک زد و در آخر روی تخت نشست.
موسیقی تصمیم به قطع شدن نداشت و سخت باعث آزارش میشد، مطمئن بود تهیونگ برگشته.
از روی تخت بلند شد و با ضعف کمی که توی بدنش احساس میکرد و باعث میشد با هر قدم روی زمین سقوط کنه، در رو کامل باز کرد و خارج شد.
بوی خون بود!
جسدی برهنه و اَرهای که با شدت روی ساق دستش کشیده میشد.اونجا خون بود، سرخی بود که راهش رو روی پارکت باز کرده و همه جارو غرق در خودش کرده بود.
دستهای تهیونگ بودن که با خشن ترین شکل، مچ پای جسد رو میبرید و قطرههای خون، روی تمام تنش ریخته و زیر چونهاش رو رنگ کرده بود!
تنگی نفس، صداهای آشنا و صحنههای آشناتر به سراغش اومدن؛ اما جونگکوک با بهت و وحشت به دیوار چسبیده و توانایی حرکت نداشت.
_چرا تصمیم داری همچین چیزی رو توی اینترنت منتشر کنی؟
_یعنی مشتاقی بدونی؟!
_وقتی اون برق رو توی چشمات میبینم، مگه میشه نباشم؟!تهیونگ متوجه حضورش شد، دستهاش از حرکت ایستادن...
_میشه پیشم بخوابی؟
_میترسی؟
_فقط از رفتنت میترسم، تنهام نذار...
_بهت قول دادم جونگکوک، هیچوقت تنهات نمیذارم!چنگی به دیوار زد و پاهاش خم شدن، میلرزید و تهیونگی رو میدید که با نگرانی جسد متلاشی رو روی زمین انداخته و به سمتش درحال دویدنه، اما چرا همه چیز یک لحظه انقدر آروم شده بود؟!
_فقط تصور کن معمایی که ساختم اینترنت رو بترکونه!
_جونگکوک، بهتره بخوابی، فردا مدرسه داری!_جونگکوک! جونگکوک سعی کن نفس بکشی!
تهیونگ با دستهای رنگی و خونینش جسم لرزون پسر رو بغل گرفت و انگشتهاش رو به صورتش رسوند.
_جونگکوک!!!
کم مونده بود گریه کنه... کیم تهیونگ، کم مونده بود گریه کنه!
ترسیده بود، به خودش لعنت میفرستاد و دست و پاهاش رو گم کرده بود.
_خواهش میکنم...
جونگکوکش از حال رفته بود، با بدنی عرق کرده، چشمهای خیس و صورتی از ردِ خون.
_دوباره... دوباره اذیتت کردم جونگکوک...
ESTÁS LEYENDO
Cicada3301 | VKOOK
Fanfic«کامل شده🔻» </ سیکادا 3301، مرموز ترین معمای تاریخ اینترنتی که توسط کاربر ناشناسی در صفحه وبسایت ناشناخته و اکانت توییتر به اشتراک گذاشته شد. معمایی که در ظاهر شاید یک سرگرمی ساده بود، اما همه چیز تنها به اینجا ختم نمیشد چرا که سیکادا رمز و راز فر...