Friends Or More? 10

1.1K 130 152
                                    

بنگچان : از کنار من جم نمیخوری لیکس اونجا مثل سگ شلوغه و اگه قاطی جمعیت شی قطعا بینشون به فاک میری...

فلیکس : باشه لعنت بهت این هزارمین باریه که گفتی بچه نیستم چان...

فلیکس برای اخر کار بالم لبش رو طبق عادت و اخرین پروسه همیشگی کارش به لباش زد و صاف ایستاد تا لباسش رو مرتب کنه...دروغ بود اگه میگفت تلفیقی از استرس و هیجان نداره اما قیافش این رو نشون میداد که انگار داره به یه سینما میره...
چان دستی تو موهاش کشید و گوشیش رو چک کرد تا ببینه جیسونگ رسیده یا نه...

نیم نگاهی به فلیکس انداخت و نیشخندی زد...

بنگچان : اینجوری باید 4 تا چشم دیگم قرض کنم تا حواسم بهت باشه وگرنه کمترین حالتش اینکه دستمالیت کنن... یا... کلا هیونجین نزاره اینجوری بریم...

فلیکس یه شلوار جذب مشکی و پیراهنی از جنس ساتن زرشکی که روی تنش به زیبایی نشسته بود و کمی ازاد بود پوشیده بود... ته پیراهن داخل شلوارش و چند دکمه اولش باز بود که نمای زیادی از گردن و ترقوه هاش رو به نمایش میزاشت... موهای مشکی لَخت و پیرسینگ متفاوت گوشش تکمیل کننده اون استایل بودن...

فلیکس با اخم خفیفی برگشت سمتش...

فلیکس : هیونجین غلط کرد...

چان شونه ای بالا انداخت...

بنگچان : خوددانی...

باهم از اتاق خارج شدن و از پله ها پایین اومدن...

چشمشون به هیونجین خورد که در حال ماساژ دادن بازو و کتفش بود و به نوعی خودش رو گرم میکرد...

عضلاتش زیر اون تیشرت سفید و جذب با هر حرکت بیشتر به چشم میومدن... موهاش رو بسته بود تا جلوی دیدش رو نگیرن...

بنگچان : میبینم پادشاه رینگ امادس...

هیونجین برگشت سمتشون و...

همونجور که دستش رو از پشت میکشید به فلیکس مستقیم و جدی خیره شد...
جوری که چشماش تکون نمیخوردن و پلک نمیزد...

اگه اینجا ذهن و درونش اینقدر به تلاطم و خروش میوفتاد چه برسه به زمانی که وسط رینگ بود و باید تمام حواسش رو به بازی میداد درحالی که فلیکس با این لباسا بین یه مشت کفتاره...

چان بخاطر بی حرکت بودن و نگاه خیره هیونجین پوزخندی زد...

بنگچان : هوی اینجوری وسط مسابقه برگردی نگاهش کنی که کارمون ساختس... الووووو...

فلیکس با اخم سلقمه ای به چان زد...

هیونجین جلوتر رفت و جلوی فلیکس ایستاد...

تفاوت قدی چندسانتیشون باعث میشد هیونجین کمی روی فلیکس سایه بندازه...

دستش رو بالا اورد با انگشتاش یقه باز پیراهنش رو به بازی گرفت...

Friends or more? Where stories live. Discover now