Part¹³

158 10 18
                                    

کاور:")

_________________________

فرد ناشناس تهیونگو به روی آب برد و اونو توی قایق ماهیگیریش گذاشت و شروع کرد به خالی کردن آب از توی ریه هاش و تا وقتی که تهیونگ آبی که توی حلقش رفته بود رو پس نده از ماساژ دادن قفسه سینشو فشار دادنش دست برنداشت

تهیونگ آب داخل ریه اشو پس داد
و اون فرد نشناس به بیمارستان بردش تا ببینه اتفاقی براش نیوفتاده باشه

باورش نمیشد چه بلایی سر ایدلش_کیم تهیونگی که همیشه میخندید_ اومده که خودکشی کرده بود

اگه اون ندیده بودش یعنی واقعا میمرد؟

بعد چند وقت بیمارستان پرشد از خبرنگار

تی وی رو روشن کردن که کمی حال و هواشون عوض شه و دیدن که کلی عکس و کلی خبر از تهیونگ بیرون اومده که خودکشی کرده و حالش وخیمه !خودکشی؟ نه اون پسره‌ی کله شق چیکار کرده بود!

جونگکوک که آروم شده بود با دیدن اخبار دوباره اشک تو چشماش حلقه زد و هق هقاش دوباره شروع شد

یونگی به این فکر میکرد که واقعا اونا حرفایی بودن که دونسنگش قبل از مرگ بهش میزد؟

جین سریع آماده شد

جین: کوک دارم میرم بیمارستان میای ببینیش؟

کوک: اوهوم

یونگی: هممون میریم

همه سوار لیموزین مشکی تو عمارت شدن
و سمت بیمارستان حرکت کردن

کوک به سرعت سمت پذیرش بیمارستان رفت

کوک: ببخشید ا.اتاق کیم تهیونگ کجاس؟

دختر با عشوه موهاشو پشت گوشش داد و زد توی سیستم: طبقه دوم اتاق 321

کوک:م.مرسی

سمت پله ها رفتن و به طبقه دوم رسیدن
چند پرستار و دکتر با چند وسیله مثل شوک الکتریکی و ... سمت اتاقی دویدن

وقتی شماره اتاقو خوندن قلبشون از حرکت ایستاد

دونسنگشون داشت ترکشون میکرد؟

سمت اتاق رفت که یه پرستار شیشه اتاقو با زدن کدی مات کرد تا به بیرون دید نداشته باشه

کوک که دیدی به تهیونگش نداشت سمت در حجوم برد که یونگی و هوسوک گرفتنش و روی صندلی نشوندنش
کوک از شدت ترس و نگرانی ضجه میزد
جیمین سرش پایین بود و اشک میریخت
جین سرشو تو سینه نامجون قایم کرده بود و گریه میکرد
یونگی که هرگز گریه نمیکرد اونموقع داشت گریه میکرد
و هوسوک با اینکه اشک میریخت و هق هق میکرد بقیه رو آروم میکرد و بهشون میگفت تهیونگ چیزیش نمیشه

دکتر و پرستارا بیرون اومدن و دوتااز پرستارا گریه میکردن

دکتر: شما همراهان آقای کیم هستین درسته؟

Love or Betrayal?Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon