Part¹⁵

127 11 9
                                    

یک هفته گذشت و کوک با همه خوب بود
اما با جیمین یه پدر کشتگی خاصی داشت
اون به جیمین میپرید و تیکه مینداخت اما جیمین؟
اون سکوت میکرد همیشه سکوت میکرد حتی تا جای ممکن از اتاقش بیرون نمیومد

تهیونگ بارها به کوک گفت از خر شیطون پایین بیاد اما کو گوش شنوا؟ کوک همچنان معتقد بود تهیونگ حالش بده و جیمین باید همچنان از توجه و مهربونی دونسنگش که همیشه پایه شیطنتاش و محبتاش بوده محروم شه

جیمین ساکت بود تو چشماش که نگاه میکردی غم و پشیمونی رو فریاد میزد و کوک یک بار نشد از کنارش رد شه و بهش تیکه نندازه
همه از دیدن وضعیت اسفناک اون دو قلبش فشرده میشد چرا؟ معلومه چون اونا همیشه باهم مهربون بودن میخندیدن حرف میزدن شیطنت میکردن و‌....

هفته دیگه یه کامبک داشتن و برای همین سر همشون شلوغ بود یونگی توی استودیوش درحال نوشتن متن آهنگ جدیدشون بود و هر 5 دقیقه یکبار یه نارنگی میخورد و نامجون هم کمکش میکرد آهنگو تموم کنن

تهکوک توی استودیو تهیونگ بودن و همراه با تمرین آهنگ و ساختن نوت لاس میزدن درست عین دوتا بچه دبیرستانی که به کراششون رسیدن

جیمین و چیهوپ توی استودیو دنس تمرین میکردن

و جین هم که معلومه کجاس تو آشپزخونه و استودیو نامجون!

جیمین و جیهوپ درحال تمرین دنس سختی بودن که خیلی تمرکز میخواست دقیقا همون چیزی که جیمین نداشت

آخرای تمرینشون بود و وقتی جیمین داشت از روی هوسوکی که بهش اعتماد کرده بود و روی زمین دراز کشیده بود میپرید چشمش به ترس توی چشمای هوسوک خورد و یاد کوک افتاد که با درموندگی نگاهشون میکرد درست موقعی که تهیونگ داشت تو سوراخش ضربه میزد

یاد نگاهای تهیونگ تو زمان شکنجش افتاد

همه اینا دست به دست هم دادن تا جیمین همون مقدار کمی که تمرکز داشتو از بین ببره و تعادلشو از دست بده
بالای سر هوسوک طوری که اگر یک اینچ عقب تر بود روی سر هوسوک بود خورد زمین و دادش کل سالن تمرینو لرزوند

هوسوک به سرعت بلند شد و کنارش نشست
جیمین تو مچ پاش درد کشنده ای حس میکرد
هوسوک کمی مچ پاشو با دست فشرد که دوباره داد بلندی از دهن جیمین خارج شد

هوسوک جیمینو براید استایل بغلش کرد
و از سالن بیرون بردش یونگی که داشت میرفت دوباره نارنگی بیاره با دیدنشون اخمی کرد

نکنه جیمین میخواست جیهوپو ازش بدزده
دقیقا کاری که با تهیونگ و جونگکوک کرد

با همون اخم وحشتناکش رفت جلو
با دیدن جیمینی که به خودش میپیچه جا خورد اما همچنان صورت عصبیشو حفظ کرد

هوسوک: یونگ جیمین خورد زمین پاش درد گرفته ممکنه در رفته باشه

یونگی: ببرش پیش دکتر چویی

Love or Betrayal?Место, где живут истории. Откройте их для себя