Part⁶

132 18 22
                                    

هاییییی
الان چون میخوام یکوچولو سریع بگذره و کلیشه ای نشه و اینا یک ماه جلو تر میریم ینی روزی که ناشناس نقشه رو  به جیمین گفت
لذت ببرین حیحی
*با لبخند شیطانی آپ میکنم
Jung Kook

یک ماه از رابطمون میگذشت و جین هیونگ گفت بریم پارک آبی چون از ماه قبل بلیط گرفته تهیونگ گفت کار داره ونیم ساعت بعد ما میاد و جیمین هیونگم گفت با تهیونگ میاد و رفتیم

هنوز لباسامو عوض نکرده بودم که پیامی به گوشیم اومد

*my tiger💜*

*بیبی بیا خونه باید یه چیزی رو ببینی*

*You*

*ته ته ولی ما تازه رسیدیم*

*my tiger💜*

*زود باش بیب نمیخوای از دستش بدی مطمئنم*

*you*

*هوفففف باشه الان میام:(*

رفتم تو رختکن و جین هیونگو صدا کردم

جین: جانم کوک؟

کوک: هیونگ من میرم خونه ته گفت میخواد یه چیزی نشونم بده که مطمئنن نمیخوام از دستش بدم

جین: ولی کوک خودتم اینو میخوای که بری خونه؟

کوک: اره هیونگ اگه ته ته میگه دیدنیه پس دوست دارم ببینمش

جین: باشه عزیزم مراقب باش

از محوطه گرم و مرطوب اون پارک بیرون اومدم و رفتم خونه

بعد یک ربع رسیدم درو باز کردم
صدا های خوبی نمیومد حس بدی داشتم
یه حسی بهم میگفت نباید میومدم خونه (همون خوابگاه)
رفتم به سمت اتاق مشترکمون بوی عرق و کام همه جارو پر کرده بود
درو باز کردم و با بدترین و دردناک ترین صحنه عمرم  رو به رو شدم بدترین چون تهیونگ داشت داخل..داخل سوراخ جیمین ضربه میزد و باهم سکس میکردن
دردناک ترین برای قلبم بود که ته داشت بهم خیانت میکرد و خودش گفت بیام خونه و ببینم

این بود صحنه ی دیدنی ای که میگفت هرگز نمیخوام از دستش بدم؟ من حاضر بودم بمیرم اما این صحنه رو هیچوقت نبینم

این دردناک بود خیلی دردناک حتی دردناک‌تر از اینکه یکی بهت چاقو بزنه

اشکام مثل رودی بی پایان بود که از چشمام سرازیر شده بود قلبم خیلی درد میکرد..دردش قابل توصیف نبود

جیمین وقتی منو دید با رنگی مثل گچ از تهیونگ جدا شد تهیونگ که انگار ناراضی بود دلیل خواست ازش و جیمین هیونگ به من اشاره کرد تهیونگ برگشت و لحظه ای شوکه شد اما بعد سمتم اومد و خواست بغلم کنه که خودمو عقب کشیدم

ته: بیبی چرا اینجوری میکنی بیا بغلم قول میدم برات توضیح بدم

کوک: هه بغل؟ توضیح؟من ازت هیچی نمیخوام ولی..این بود.هق صحنه ای که میخواستی بیام و ببینم؟ م.منو هق نمیخواستی میگفتی بهم ازت جدا میشدم نه اینکه هق بهم بگی بیام خونه سکستو با جیمین ببینم هق م..من مگه چ.چیکار کرده بودم؟ من هق به هر هق سازت رقصیدم هق حتی با.باهات س.سکس داشتم هق با.با اینکه میخواستم هق بعد کام اوت هق سکس کنیم ولی به خاطر تو هق اوکی دادم

ته: کوک چی میگی برای خودت؟ من کی به تو پیم دادم؟ لطفا بزار .بزار توضیح بدم

کوک: نمیخوام خو.خودم همه چیو دی.دم
خو.خوش ب.بگذره هیونگا

و با چشمایی قرمز از گریه رفتم بیرون از خوابگاه و توجهی به صدا زدن های جیمین و تهیونگ نکردم

Jimin

نمیدونستم انقدر قراره دلش بشکنه
ولی اون کسی که نقشه رو کشید همون مرد ناشناس اگه به جونگکوک عشقشو نشون بده قطعا حال جونگکوک خوب میشه نباید اهمیتی بهش بدم
حس تحریک شدگیم پرید پس رفتم لباس پوشیدم و رفتم اتاقم خوابیدم

Jin

از وقتی رسیدیم خونه جیمین و تهیونگ بودنا ولی جونگکوک نبود ازشون هرچی پرسیدم گفتن اون فقط رفت بیرون و بهشون توضیح نداده چرا میره ولی عجیب بود که تهیونگ ساکت تر و گوشه گیر تر شده و جیمین معذب تر  تهیونگ اصلا به کوک زنگ نزده بود با اینکه ساعت 5 بعد از ظهر بود و تقریبا 11 صبح کوک رفته

به کوک تقریبا بالای 100 بار زنگ زدیم ولی اصلا جواب نمیداد

تو کمپانی هم نبوده چون منیجرش گفت برای ضبط  آهنگ سولوش هم نرفته کمپانی

دوباره بهش زنگ زدم که با صدای گرفته جواب داد : بله هیونگ؟

جین: پدصگ چرا خونه نیستی و هرچی بهت زنگ میزنم ایگنورم میکنیییی

کوک: هیونگ ببخشید کاری داشتی؟

جین: چت شده تو بچه؟ پاشو بیا خونه کارت دارم

کوک: هیونگ من فعلا خونه نمیام بگو چیکار داری میخوام قطع کنم

جین: ینی چی که نمیای کجایی تو؟ با تهیونگ بحثت شده؟

صداش لرزید: ن‌.نه هیونگ من برم خدافظ

و قطع کرد  یچیزی شده که نمیخواست بگه
رفتم تو سالن

جین: پدصگا کی به بچم چیزی گفته که ناراحت شده؟ هاااا؟

تهیونگ: چیشد هیونگ مگه جواب داد؟

جین: بله و گفت فعلا نمیخوام بیام خونه

جیمین: ی.ینی چی چرا آخه ( توعم که نمیدونی مثلا)

جین: نمیدونم چرا ولی دلم میخواد و جدا از خواسته ی دلم یه حسیم میگه که خشتک شمارو باید بکشم رو سرتون چون شما یکاریش کردین...ته تو باهاش کات کردی احیانا؟

تهیونگ: نه به خدا هیونگ

جین: من نمیدونم باید جریانو بفهمم شما یه گوهی خوردین که بچم تا اسمتونو شنید بغض کرد و صداش لرزید

Jungkook

نمیدونم چقدر راه رفتم
هوا تاریک بود و من توی کوچه ای بودم که نمیشناختم
اینجا خر پر نمیزد چه برسه به آدم
میگفتن عشق دردناکه اما تا حالا برام اونقدری دردناک نبود تا اینکه خیانتشو دیدم

هوا کاملا تاریک شده بود و نوز چراغ های خیابون و همینطور نور ماه راهمو روشن کرده بود  از خیابون میخواستم رد بشم که نور کور کننده ای به چشمم خورد و بعد بوق طولانی ماشینی که هر لحظه بهم نزدیک میشد....

خب سیلام
این پارت... چیزی ندارم براش بگم فقط بهتون بگم که گوشی ته رو هک کرده بودن و به کوک پیم دادن
بوراهه💜
Sasaii♡

Love or Betrayal?حيث تعيش القصص. اكتشف الآن