روز افتتاح انجمن ستاره، جونگکوک داشت زمین رو جارو میکرد. چند تا بچه درسخون از جمله تهیونگ -در حالیکه سوییشرت قهوهای نفرت انگیزش رو پوشیده بود- اونجا ایستاده بودن. دانشآموزها در حال راه رفتن، دیدن و گوش کردن بودن.
تهیونگ مشارکت بالایی داشت و با اشتیاق به تمام سوالات جواب میداد. جونگکوک غرید، البته که جای اون پسر همونجا بود. قطعاً داوطلبانه!
«سیارهی زحل به اندازه پونزده درجه در سمت راست قلبالعقرب قرار داره و خیلی درخشانتره.»
تهیونگ وسیلهی ساخته شده از چوبلباسی با روکش سفید رو به گروه کوچیکِ شنوندهش نشون داد.
«این یه وسیلهی خیلی سادهست که با چوبلباسی، چسب کاغذی و مایع تصحیحکننده دستگاه تایپ درست شده. کسی میدونه این چیه؟»هیچکس نمیدونست و سکوت نصیب تهیونگ شد.
جونگکوک زیر لب، طوری که تقریباً شنیده نمیشد غرید "قاب ستارهای". مستندی دربارهشون دیده بود. از مستندها خوشش میومد، و البته این حقیقتی بود که آشکار نمیکرد. فیلمهایی که با سانا و دوستهاش نگاه میکرد، کمدیهای شرمآور بود و یا از اون ترسناکهای سطح پایین که بعد از یک دقیقه میتونست کل خط داستانیش رو حدس بزنه.
فضا و نجوم جذاب بود.هیچکس توجه نکرد اما تهیونگ شنید. سرش رو بالا آورد و مشاتاقانه بهش نگاه کرد و بعد توضیحاتش رو از سر گرفت.
«این قاب ستارهایه.» {قاب ستارهای یا Star Frame: یک وسیلهی کمک آموزشی برای نشون دادن صورتهای فلکی مختلف.}لبخندی از سر رضایت روی لبهای جونگکوک نشست.
جونهیونگ و مینجون، خنده کنان اومدن به جونگکوک سر بزنن.«قاب ستارهای این اجازه رو بهتون میده که با چشم غیر مسلح، جای ستارهها و سیارات رو تشخیص بدین-»
جونهیونگ زد زیر خنده. «خدا خورشید رو آفریده؟» جونگکوک پوزخند زد، میدونست این بحث قراره به کجا ختم بشه.
یک لحظه جونهیونگ رو قضاوت کرد، با وجود اینکه خودش خیلی بهش شباهت داشت. تهیونگ با لخند به سمتش برگشت. پوزخند جونگکوک پهنتر شد وقتی فهمید اون پسر، دوستش رو جدی گرفته.
«بله، خدا جهان و تمام قوانینش رو آفریده. حتی انیشتن گفته این یک معجزهست که دنیای ما تا حدی قابل درکه-»
مینجون وسط حرفش پرید: «اگه خدا میتونه همهی این کارها رو انجام بده، چرا بهت یه سوییشرت جدید نمیده؟»
جونگکوک از سر لجبازی با خودش، بلند بلند خندید و نگاه خیرهی همه به طرفش چرخید. با کنایه گفت: «این یه شوخی بود، بخندین.»
YOU ARE READING
I Wont Fall [Kookv]-Hold!
Fanfiction「I Wont Fall In Love With You 🪐」 𖦹 Kookv 𖦹 Romance, Angst, School, Smut 𖦹 Translator: Nelin کیم تهیونگ، کسی که دنیاش فرسنگها با جونگکوک فاصله داشت، در ازای کمک به شرورترین پسر مدرسه یک شرط میذاره: «باید قول بدی که عاشقم نشی!»