part3

213 20 4
                                    

تو با ارزش ترینم بودی و وقتی فهمیدم چقدر با ارزشی که نبودی
..... ـــــــ.....
.
ساعت2 :23 شب سئول کره جنوبی در خوابگاه پسرانه*** 29 مارس 2023
.
pov, V:
الان دقیقا هشت یا هفت روز میگذره و من خوابهای عجیبی میبینم واقعا نمیدونم چی بگم و وقتی دارم کارمو میکنم بدنش میاد جلوی چشمام اولین بار و قتی سره کلاس ورزش بودیم اتفاق افتاد.
.
(فلش بک)
.
توپ با صدای بدی سقوط کرد و دو پسر که غرق عرق شده بودن و با چشماشون واسه هم خط و نشون میکشیدن و هر لحظه امکان پاره کردن همو داشتن که صدای سوت استاد ارومشون کرد و بیخیال چشم غره بهم شدن و صف کشیدن.
و استاد شروع به صحبت کرد.
٪خوب بچه ها شمارو به گروه های دونفره تقسیم میکنیم و باهم کار میکنن فهمیدیم.
مرد گفت و شروع به خوندن اسم ها کرد دخترا زود تر به گروه تقسیم شده بودن و فقط پسرا مونده بودن
صدای استاد که میگفت اسم های که صدا میزنم بیان جلو:
٪چین ها، یانگ سو... ته جیوان، یونجین... سوبین، بوگیوم.....
داشت میخوندن اسمارو من خدا خدا میکردم با اون عوضی توی یک گروه نباشم که اسممو شنیدم.
٪کیم تهیونگ با... جئون جونگ کوک.
و مثل شکست خورده ها رفتم پیشش
و با پروی گفتم:
+بانی انگار کارما خیلی دوس داره هم تیمی باشیم
و نیشخندی زدم، دیدم کلافست و میخواستم سربه سرش بزارم که استاد صدامون زد و رفتیم پیشش
:
pov, jk
٪ببینین پسر اول گرم بکنید و این کارا شما تیم اخرین حالا برین اخر صداتون میکنم.
و فقط سری تکون دادیم و رفتیم که یک هو حس کردم یکی از گردنم اویزون شد خوب حس نه رسما گردنمو کند و خوب میدونم فقط کی اینکارو میکرد و اروم زمزمه کردم:
_جمن شی بهترته ولم کنی تا به دوس پسرت نگفتم.
یک پس کلی بهم زد و زیر لب شروع به غر زدن کرد.
بهش نگاه کردم مثل همیشه کیوت و دوس داشتنی که صدای اون مگس ول کن نبود انگار.
+اوه ببین کی داره لبخند میزنه یک خرگو...
حرفشو تموم نکرد و بهش نگاه کردم که داشت به جیمینی نگاه میکرد که صدای جیمین منو متوجه اطرافم کرد:=تهیونگییی خیلی وقتع ازما خبری نمیگری
+ببخشید هیونگ وقت نکردم.
با اینکه متعجب بودم ولی گفتم:_حتما با سکس دیگه
بهم نگاه کردن بلند گفتم ایا مهم نیست هیونگ گفت:=آآ راستی کوکی تو تهیونگ رو میشناسی نیشخندی زدم و اروم با تمسخر روبه چشمای کشیدش:_اونی که روز اول که امده بودم خوابگاه دختر اورده بود همون هم اتاقیم و جیمین خندید و سری تکون داد که یادم اومد:_تو این عوضی رو از کجا میشناسی. = یونگی هیونگ تهیونگه
و چی بدتر از این...
...........
pov, V:
همه چیز سریع پیش رفت انگار همه چیز توی دور تند بود وارده رختکن شدم هیچکی نبود معلومم بود ما تیم اخری بودیم با بالاتنه لخت نشسته بود و اب میخورد
بدن سفیدش از هر دختری سفید تر بود اگه فشارش میداد قرمز میشد خیلی سریع سری تکون داد تا این فکر های احمقانه از سرش بره وای انگار نگاهش نمیخواست. سیبک گلوش بعد هر قورت دادن اب و لباش چرا داشت اینجوری میشد اگه توی انیمه بود حتما قرمز شده بود...
.
.
.
( ساعت 1نصف شب خوابگاه پسرانه***)
.
چرا توی رختکن بود مگه نرفته بود خوابگاه و باید خواب میبود نکنه خوابه ولی واسه خواب زیادی واقعی بود که صدای قفل رو شنید و بعد پسری که بالاتنش لخت بود بهش نزدیک میشد و با صدای فریبنده حرف میزد:_نمیخوای لمس کنی بدنم بهت نیاز داره ددی.
و فاککک چطوری الان مطمئن شد یک خوابه اگه خوابه پس نمیتونست خودش رو کنترل کنه گردن پسر رو گرفت و روی نیمکتا خوابوند و شروع به بوسیدنش کرد نه این اشتباه بو حتا اگه یک خواب بود ولی شق کرده بود از روش بلند شد و خواست بره که دستای پسر مانع از رفتنش شدن و دوباره نشست و پسر بین پاهاش بود و دیکش رو می مالید و نمیتونست جلوی ناله های بیشرمانش رو بگیره دهن گرمه پسر بیشتر اون به خلسه برد.
و بعدش صدای پسر:
_میخوای برات بخورمش هیونگ همم
سری تکون دادم همینکه دیکمو فشار داد گفت:
_ حرف ددی کلمات.
چاره نداشتم.
+اره پسرم دد بهت نیاز دارع و موهاشو کشیدم که....
.
.
.
تمام پیشونیم عرق مرده بود و نفس نفس میزدم این چه خواب بود شق کرده بودم و...
بازم با تیشتر فقط خوابیده بود و رونای بزرگش خدای من حالم خوب نیست.
که یک هو تکون خورد و...
...... ♡........
اگر میدانستم فردا که بیدار خواهم شد و تو فقط رویای هیچ وقت بیدار نمیشدم ولی الان که بیدارم چه باید کنم...

Hot and sweet dream... 👅VKOOK. Where stories live. Discover now