pov, jk:
•ساعت8 صبح در خوابگاه پسرانه***
سریعی وارد سرویس شد و کاراشو انجام داد خیلی دیرش شده بود و سردرد داشت و از شب قبل چیزی یادش نبود.
....
وارد کلاسش شد و یقه بهم ریختش یکم یعنی خیلی زیاد ضایعه بود و تو چشم بود ولی قطعا کسی دوست نداشت با اون پسر درگیر بشه و کسی چیزی نمی گفت تا مبادا دعوا بشه اون پسر شری نبود و دعوا نمیکرد همه از هم اتاقیش میترسیدن اخرین بار یک پسر به جونگ کوک میخوره و دعوا شدید اتفاق نیوفته و خوب کسی جراعت نداشت دیگه با پسر کوچیکتر حتا حرف بزنه.
اطرافش واسش مهم نبود و، بی صدا داشت چند تا مثال ریاضی احمقانه رو حل میکرد که کتابی محکم به سرش خورد و خانم جانگ یوبس رو دید که سرخ شده بهش نگاه میکرد:*پسریه بی شرم اینجا کلاس درسه نه اینکه مثل فاحشه ها هیکی هاتو بریزی بیرون".
پسر کوچیک تر با گیجی تمام بهش نگاه میکرد که به گردنش دست زد و یکمی سوخت.
سریع به سرویس بهداشتی حمله کرد و به رنگ های بنفش روی گردنش نگاه کرد و تنها چیزی که توی ذهنش میگذت این بود که کیم تهیونگ رو بکشه چطور امکان داشت اینا از کجا اومده بودن و هزاران فکر فاکی دیگه...
.....
...... ............ ....... .......
پایان فلش بک زمان حال
روز بعد از رفتن به بار
....... ....... .............
ESTÁS LEYENDO
Hot and sweet dream... 👅VKOOK.
Fanficپسر کوچیکتری که روی پاهاش نشسته بود رو نگاه میکرد سرشو نزدیک اورد و لباشو مکید و اروم دست های گرمی رو روی کش باکسرش حس کرد و نیشخندی زد و رونای پسر رو مالش میداد و اروم شروع به زمزمه کرد: +خرگوش خوشگلم چی میخوای... پسر با بی تابی گفت: _لمسم کن. ...