نگاهی که آزاد است..

369 29 6
                                    

brisé | از هم گُسسته
Genre: Classic|Historical - Romance - Angest - Smut
Couple: VKOOK
Writer: TANNAZ (tata)
&
accompanied by Saghar
Channel: @ᴠɢᴜᴋʏ
——————————————————————————

مقدمه

من تو را
از همان نگاه اول دوست می‌داشتم
بی آنکه ببینی مرا
بی آنکه احساسم کنی..
بیهوده خود را اسیر دروغ‌هایم می‌کردم..
بیهوده در اسارت افکارم غلت می‌زدم
و انکارت می‌کردم که آری تو گناهی بیش نیستی...
اما
تو را چنان دوست می‌داشتم
که گویی ماهی‌ها در آسمان پرواز می‌کنند..،
غنچه‌های رُز، شاخه‌های زمستان را غافلگیر می‌کنند..،
گرگ با والِری در جنگل می‌رقصد..،
گنجشک‌ها زیرِ آب شنا می‌کنند..،
و مرگ خودکشی می‌کند و نمی‌میرد...
درست از همان لحظه که تو را شناختم
تابستان و زمستان یکی‌است..،
همزمان می‌خندم و می‌گریم..،
نیمی از عشقت نور است و..
باقی اسارتی در تاریکی...
و شاید
برای همین است که دوستت داشتم
و دوستت می‌دارم
"و‌ این یک‌ خواب نامقدس نیست..."




قسمت اول

•DairyMonday

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

•Dairy
Monday. 12December. 1871
Dear Count

امروز اولین روز دیدار ما بود
دیداری یک‌طرفه..
فقط من تو را دیدم..
در وِرسالیس
باغی در آغوش قصر، چسبیده به آن و قصد جدایی را تا ابد ندارد..
من باغ مخفی میخوانمش هرچند که.. مخفی نیست اما کمابیش امن به نظر میرسد و راز دار..
تو..؛ در یک کت بلند مشکی،
عصای چوبی و کلاه لبه دار..
بیش از اندازه برازنده به نظرم آمدی..
اصیل و به مانند یک تکه از تصورات یک زن از یک مرد..
قدم به قدمی که برمیداشتی، زیبایی و‌ ابهتت رو به رخ ِ چشمانم میکشید
محکم و باصلابت..
اما..
چهره‌ای برایت ندارم..
شاید افسوس..؛ که نتوانستم تو‌ را ببینم..
چشمانت را توصیف کنم و نگاهت را بخوانم که تو چه کسی می‌توانی باشی..
ببینم لب‌هایت چقدر با رهایی آشناست..
تصویرت را در ذهن ساختم و چهره گیرایی داری..!
ظاهری وصف‌ناپذیر از تو؛ در پسِ پرده‌های ذهنم..
برایم عجیب است که یک مرد ناشناخته را مخاطب قلمم قرار داده‌ام..
این اولین بار است و این حس نوشتن را نمی‌شناسم..
هرچند عادتی‌است که از کودکی با من همراه بوده و آن هم نوشتن احساسات و افکار هر لحظه‌‌ام هست
حتی اگر اشتباه و گذرا باشد..
‌می‌خواهم باز هم تو را ببینم
میخواهم بدانم باز هم به دیدن و شناختنت، کشش دارم
یا که فقط یک صفحه از زندگی‌ام را خط خطی کردی و داستان سر رسید..؟!
شاید راز پنهان و دلیل مبهمِ پرت شدن حواسم از واقعیت‌ها و جمع شدن آن به یک غریبه را درک کنم..
اما فقط شاید..
.. اگر تو را ببینم...

از هم گُسسته - brisé | VKOOKDonde viven las historias. Descúbrelo ahora