از موتور پیاده شدم که وگاسم همزمان با من رسیدو ماشینو پارک کرد تو پارکینگ سریع رفتم تو اسانسورو دکمه رو زدم.
رفتم داخل خونه و درو بستم.
جسیکا:خون جف حالتون...
به گوشه لبم که خونی بود اشاره کرد
وگاس:جف!
از اونور سالن اسممو داد زد.
جف:حالم خوبه.
به جسیکا گفتمو رفتم تو اتاق درم پشت سرم کوبیدم که وگاسم اومد داخل.
وگاس:منو میبینیو توجه نمیکنی؟
جف:چون حوصلتو ندارم! انقدرم سر من داد نزن من بیشتر از تو عصبیم وگاس!
وگاس:تو حوصله منو نداری؟ از وسط جلسه پاشودم اومدم بیرون...
جف:نمیومدی! کی گفت بیای؟
منم مثه خودش داد زدم.
وگاس:واسه چی اون کارو کردی؟
جف:واسه چی فک میکنی من شروع کردم؟ اون حرومزاده ها پیچیدن به پرو پای من!
وگاس:به درک به من میگفتی من میدونستمو اون دوتا!
جف:لازم نکرده خودم بلدم هر خری رو آدم کنم!
وگاس:جف واقعا الان تو حق به جانبی؟
جف:معلومه که هستم! چرا نباید باشم؟
وگاس:جف!
خیلی بلند داد زد که گوشم سوت کشید.
جف:نکنه یادت رفته دفعه اول که منو دیدن جلو خود تو چیا گفتن؟ هنوز طرفداریشونو میکنی؟
وگاس:آره چون میدونستم منظوری نداشتن!
جف:نداشتن؟
وگاس:نه! مخصوصا بعد اینکه فهمیدن منو تو باهمیم دگ هیچ حرفی درباره تو نزدن ولی این وضعیت...تنها نتیجه ای که میتونم بگیرم اینه که زیر سر تو بوده!
جف:اصن میدونی چیه آره! همش تقصیر من بود. اعصابم خورد بود پیچیدن به پرو پام جفتشونو مثه سگ زدم حالا چی میگی؟
کتمو دراوردم پرت کردم یه گوشه.
جف:خیلی نگرانشونی برو بیمارستان عیادتشون!
رفتم تو مسترو درو کوبیدم.
دستو صورتمو شستمو به زخم لبم نگاه کردم.
اون تئوی حرومزاده! درسته مشت اولو اون زد..ولی خب جفتشون باهمم حریف من نمیشدن بخاطر همین جفتشونو فرستادم بیمارستان.
هرموقع که میدیدمشون یاد اظهار نظراشون میوفتادم درباره خودمو بدنم و اون نگاه خریدارانهی کثافتشون، اونوقت این وگاس لعنتی طرفداری اونا رو میکنه!
تو آینه به خودم نگاه کردمو یه لبخند اومد رو لبام.
شاید بچگونه به نظر بیاد ولی خوشحالم. حس میکنم یه باری از دوشم برداشتم.
اومدم بیرون دیدم وگاس تو اتاق نیست.
رفتم سراغ جسیکا و ازش پرسیدم که گفت وگاس رفته.
جعبه کمکای اولیه رو ازش گرفتم رفتم اتاق که ونیز اومد.
ونیز:داداش؟ چیشدی؟
جف:هیچی داداش باید حال دو نفرو میگرفت که گرفت.
ونیز:اوووو یعنی چی؟
خندم گرفت.
جف:دعوا کردم
ونیز:ولی دعوا کار بدیه نیس؟
جف:هست، ولی اگه حق با تو باشه نیس.
ونیز:با خون وگاسم دعوا کردی؟
جف:بهش بگو داداش.
ونیز:ولی بهم گفت وقتی داداش جف نیس بهش بگم خون وگاس.
جف:بیخو...نه شوخی کرد. آدم به داداشش میگه داداش.
با کلی تلاشو مکافات اومد رو تخت که دامن پیراهنش اومد رو سرش.
با یه دستم پماد میزدم رو لبم با یه دستم لباس ونیزو مرتب میکردم.
ونیز:قهرید؟
جف:هوم..آخ.
خوشحالم دست لعنتی تئو رو شکستم.
ونیز:کی اشتی میکنید؟
وسایلو جمع کردم.
جف:هروقت داداش وگاس به اشتباهاش پی ببره و بیاد عذرخواهی کنه.
ونیز:تخصیر داداش بود؟
جف:صد در صد.
ونیز:امروز میریم پارک؟
جف:نمیدونم بریم؟
ونیز:آره.
جف:باشه.
ونیز:میشه بستنیم بخوریم.
دراز کشیدم رو تخت که اومد نشست رو شکمم.
جف:اوهوم.
پاشودم بردمش پارک بعدم بهش بستنی دادم بعد اوردمش خونه که دیدم وگاس اومده بود.
لباسامو عوض کردمو نشستم پای لپ تاپ که اومد بیرون از حموم.
نه اون حرفی زد نه من. موهاشو خشک کردو از اتاق رفت بیرون.
به جهنم برو گمشو.
ونیز صدام کرد که رفتم پیش ونیز.
زیپ لباسش گیر کرده بود درگیر اون بودم که گوشیم تو اتاق خودشو کشت بس که زنگ زد.
لباس ونیزو درست کردم رفتم تو اتاق دیدم وگاس تو اتاقه گوشیمم دستشه.
برگشت سمتم
وگاس:واسه چی هنوز شمارشو داری؟
جف:واسه چی دست زدی به گوشیم؟
وگاس:جواب منو بده!
داد زد.
جف:الان داد بزنی میترسم؟
جوری اومد سمتم که جدی فک کردم میخواد بزنتم ولی صفحه گوشیو سمتم گرفت.
یاخدا پورچای واسه چی داره به من زنگ میزنه؟
وگاس:جف..داری خیانت میکنی؟
جف:هاع؟ چی داری میگی وگاس؟
وگاس:واسه چی داره بهت زنگ میزنه؟
جف:منم مثه تو از کجا بدونم؟
پورچای قط کرد.
وگاس:منتظر بودی نه؟ تا یه بار دعوا کنیمو برگردی بهش؟
جف:چرا چرتو پرت میگی؟
وگاس:من؟
جف:آره تو!
دوباره زنگ زد که گوشیو از دستش گرفتم.
وگاس:میخوای جوابشو بدی؟
جف:وقتی داره زنگ میزنه چرا ندم؟
رفتم تو بالکنو درو بستم.
جف:چیشده پورچای؟
پورچای:میشه همو ببینیم؟
یه نفس عمیق کشیدم
جف:کجا؟
از بالکن اومدم بیرونو رفتم سمت کمد.
لباس پوشیدمو سوییچمو برداشتم.
وگاس:جدی میخوای بری؟
جف:چطور تو بدو بدو میری عیادت دوستات!
وگاس:اون فرق داره. تا اکست زنگ زده داری میری.
جف:چه ربطی داره؟ هرکسی بود میرفتم.
وگاس: نرو.
جف:باید برم.
وگاس:جف..گند نزن به همه چی...
تو صداش پر از التماس بود.
جف:اگه کارش مهم نبود هیچوقت زنگ نمیزد.
وگاس:واسم مهم نیس!
اه لعنتی. من نمیخوام وگاسو از دست بدم ولی.. نمیتونمم نرم.
دستشو گرفتمو کشیدم.
جف:میبرمت تا ببینی هیچی بین ما نیست فقط میخوام ببینم مشکلش چیه!
سوار موتور شدیم کلاهامونو گذاشتیم ولی خودم رانندگی کردم.
YOU ARE READING
impossible2
Fanfictionفصل دوم ایمپاسیبل(غیرممکن) دیگه بازنویسی ناول نیست و کاملا نوشته خودمه از شیپ وگاس کیم کاپل اول:بایبل جف، جف بایبل کاپل دوم:؟؟؟؟ اگه فصل اول رو نخوندی اول اونو بخون چون بهم مرتبطن=)