جف:به اندازه کافی دختر خوبی هستی پس نمیگم که دختر خوبی باش. سعی کن خوش بگذرونی باشه؟
سرشو تکون داد.
ونیز:فقط..میشه یه بار دیگه بگی من چرا باید یه مدت اینجا بمونم؟
جف:عمو کین خیلی دلش برات تنگ شده بود. میخوان ببرنت مسافرت با خودشون.
ونیز:اها. تو و داداش وگاس نمیاید؟
جف:ما کلی کار داریم. هر شب بهت زنگ میزنم خب؟
ونیز:باشه.
رفتیم داخل.
ونیز:عمووووو
با اینکه دستمو محکم گرفته بود ولی همچنان بالا پایین میپرید.
اعتراف میکنم واسه اولین بار کین کمکم کرد.
ازونجایی که وگاس دیروز صبح رفت نمیخواستم ونیز بفهمه که وگاس نیست پس مجبور بودم ونیزو از خونه دور کنم.
هرچند که دلم میخواد این روزای آخرو باهاش بگذرونم ولی خب...نمیشه.
کین:آماده ای بریم کلی خوش بگذرونیم؟
ونیز:بله.
ونیز دستمو ول کردو رفت سمت کین ولی وسط راه برگشت سمتم دوباره.
زانو زدم رو زمین که هم قدش شم ببینم چی باعث شد که راه رفته رو برگرده که گونمو بوس کرد.
ونیز:داداش مواظب خودت باش. مواظب داداش وگاسم باش.
با دوتا دستای کوچیکش صورتمو قالب گرفت
ونیز:ونیز زود برمیگرده پس ناراحت نباشیا.
لبخند زدم.
ونیز:ونیزو یادتون نره.
جف:معلومه که نمیره. گفتم که هرشب به عمو کین زنگ میزنم که گوشیو بده به تو باهم حرف بزنیم خب؟
ونیز:اوهوم.
پیشونیشو بوسیدم.
جف:مراقب خودت باش.
ونیز دویید رفت تو بغل کین.
کین:ونیز مگه میخوای برگردی؟
پورش:ما دگ تو رو پس نمیدیم که.
ونیز شیرین خندید.
ونیز:ونیز عمو پورش و عمو کینم دوست داره.
میتونم بگم کین واقعا عاشق ونیزه.
جف:کین، یکی طلبت.
گفتمو ازونجا اومدم بیرون.
با لیسا هماهنگ کرده بودم این یه هفته که وگاسو ونیز نیستن همه برنامه ها و کارامو بزاره که انجام بدم.
اینجوری یه مدت با خیال راحت میرم استراحت.
وای هنوزم وقتی به این فک میکنم که ممکنه ونیزو دگ نبینم دلم میخواد بمیرم.
.
.
.
YOU ARE READING
impossible2
Fanfictionفصل دوم ایمپاسیبل(غیرممکن) دیگه بازنویسی ناول نیست و کاملا نوشته خودمه از شیپ وگاس کیم کاپل اول:بایبل جف، جف بایبل کاپل دوم:؟؟؟؟ اگه فصل اول رو نخوندی اول اونو بخون چون بهم مرتبطن=)