سرمو آوردم بالا.
ونیز:د..داداش..
دارم خواب میبینم؟ یا..توهم زدم؟
جفتشون بهم دیگه نگاه کردن.
تو کسری از ثانیه موزیک قطع شدو...همه نگاها سمت ما بود.
داداش وگاس اخم کردو دستمو محکم تر گرفتو کشید سمت خودش.
داداش جفم منو کشید سمت خودش.
وگاس:ولش کن!
جف:تازه گرفتمش!
این بکش واکش همچنان ادامه داشت جوری که دستام داشتن درد میگرفتن.
ونیز:داداش...خودتی؟
توجه جفتشون به من جلب شدو دگ نکشیدنم اینورو اونور.
ونیز:بالاخره اومدی...
بالاخره اشکم ریخت.
ونیز:تو داداش جفی...داداش جف من.
جفتشون دستامو ول کردن.
ونیز:یادته هرشب موهامو شونه میکردی؟ بوس شب بخیر داشتیم؟
اشکام بی اختیار میریختن.
چقدر دلم براش تنگ شده بود.
همیشه و هرروز انقدر نگران دنیزو داداش وگاس بودم که..هیچوقت نشد بشینم با خودم فکر کنم که من چی؟ من چه حسی دارم؟ منم مثه ونیز عاشقانه منتظرم برگرده...یا مثه داداش وگاس ازش متنفرم...ولی الان که جلوم وایساده میفهمم
خواست اشکامو پاک کنه ولی وسط راه دستش خشک شدن.
برگشتم سمتش.
دستمو بردم بالا و با تمام زورم یه چک زدم تو گوشش.
الان میفهمم...منم مثه داداش وگاس عصبانیم!
صورتش به سمت چپ کج شد.
وگاس:و..ونیز..
ونیز:خیلی..پستی!
دست داداش وگاسو گرفتمو ازونجا دور شدم.
رفتیم سمت حیاط پشتی که بقیه ام دنبالمون اومدن.
وایسادم یه گوشه و برگشتم سمت داداش وگاس.
با اینکه قدم خیلی ازش کوتاه تر بود ولی با دستای لرزونم صورتشو قاب گرفتم.
ونیز:فک نکن اینجا تنهاییا...حتی اگه همه طرفدارش باشن من پشت توعم.
اشکامو پاک کرد.
وگاس:مگه اینهمه بخاطرش باهام دعوا نکردی؟
ونیز:هنوزم میکنم.
زیر چشمی دیدم داداش جفم اومد.
ونیز:هنوزم عاشقشم. هنوزم وقتی دیدمش انگار دنیا رو بهم دادن. من...نمیدونم همه اینا تقصیر کی بود، ولی میدونم...تو هیچوقت ترکمون نکردی. اما اون کرد!
دنیز با عصبانیت اومد سمتمو هلم داد که بخاطر کفشای پاشنه دارم افتادم.
وگاس:دنیز!
دنیز:جفتتون احمقید؟! مگه نمیبینید بالاخره برگشته!
احساسات هممون قاطی شده بود. هم خوشحال بودیم از دیدنش..هم ناراحت..هم هیجان زده...هم عصبانی...
ونیز:میبینمممممم
جیغ زدم
دنیز:پس به چه حقی زدیش؟
وگاس:به همون حقی که من بهش دادم!
جف:تو چه حقی داری؟
کورن:کافیه!
اومد بینمون.
داداش وگاس دستمو گرفتو کمکم کرد بلند شم.
کورن:یادتون نره امروز مهمونیه نه روز تصویه حساب شخصی! اگه با وجود هم مشکل دارید...از هم دور بمونید. جف بیا.
درحالی که داداش وگاس دستمو گرفته بود به داداش جف نگاه کردم که ازم چشم گرفتو رفت دنبال بابایی.
دنیزم خواست دنبالش بره
وگاس:دنیز.
دنیز:چیههه؟ دگ هرجا بخوام برمم باید اجازه بگیرم؟
وگاس:آره! و تا وقتی اجازه نداشته باشی نمیری!
دنیز اخم کرد.
کم کم همه رفتن.
ونیز:خوبی؟
وگاس:بعد از دیدن اینکه اون طوری ازم دفاع کردی؟ آره خوبم.
ونیز:من بهت دروغ نمیگم. من داداش وگاسو وقتی با داداش جف بود بیشتر دوست داشتم...ولی داداش وگاسو بدون داداش جف همچنان دوست دارم. من نگرانتم، تو به اندازه کافی سختی کشیدی. لازم نیست بیشتر ازین سختی بکشی.
دستاشو گرفتم.
ونیز:نباید اصرار میکردم که بیای. نمیدونم داشتم به چی فکر میکردم.
وگاس:هی..خودتو سرزنش نکن.
ونیز:میخوای بریم؟
وگاس:نه. من قوی تر از چیزیم که فکر میکنی.
ونیز:معلومه که هستی.
رفتیم به سمت سالن.
ونیز:چه حسی داشتی وقتی دیدیش؟
وگاس:همممم نمیدونم.
داره دروغ میگه.
قبل ازینکه داداش جفو بزنم بهش نگاه کردمو دیدم چشماش چجوری داشت برق میزد.
اون هرچقدرم داغون باشه...هنوزم عاشقه داداش جفه.
داداش ماکائو هم اومد پیشمون.
دان جف*
رفتم تو اتاق
جف:اینهمه گفتی بیا بیا منتظر همچین صحنه ای بودی؟
میلان:قبول کن حقت بود.
شاکی نگاش کردم.
جف:تو چی؟ حقت نیست عصبانیتمو سرت خالی کنم؟
میلان:بیخیال مگه یه ضربه از یه جوجه چقدر درد داره؟
جف:جوجه ای که وگاس تربیت کنه..خیلی!
میلان:الان از نظر روحی صدمه دیدی؟
جف:نظرت چیه بچه ات بعد اینهمه سال ببینتت و یه دونه بزنه تو صورتت بعد گیر برادرزاده نفهمت بیوفتی و بععععد بیاد واست سخنرانی کنه؟؟ اوووه صبر کن نمیشه چون تو هیچکدومو نداری!
میلان:فقط سعی کن باهاش حرف بزنی. از حرف زدن با وگاس سخت تر نیست که.
جف:اوه تو چی میدونی؟
میلان:میدونم که شب و روز چقدر جون کندی اونجا از دلتنگی.
جف:میلان فقط گمشو تا نزدم دهنتو سرویس...
میلان:خب دگ به غرغرای بابات هم گوش کردی برو از مهمونی لذت ببر.
گفتو رفت.
انگار که آسونه برم اون پایین و تظاهر کنم هیچ اتفاقی نیوفتاده و فقط اومدم مهمونی برادرم.
یه نفس عمیق کشیدم.
از اولم نباید به حرف یه بچه احمق گوش میکردم!
از مهمونی بیرون اومدمو سمت پارکینگ رفتم. سوار ماشین شدم.
فقط باید تا جایی که میشه ازینجا دور شم.
انقد به تلفنم زنگ زدن که خاموشش کردم. رفتم یه هتل و بعد از خوردن دوتا قرص سعی کردم بخوابم.
روز بعد*
YOU ARE READING
impossible2
Fanfictionفصل دوم ایمپاسیبل(غیرممکن) دیگه بازنویسی ناول نیست و کاملا نوشته خودمه از شیپ وگاس کیم کاپل اول:بایبل جف، جف بایبل کاپل دوم:؟؟؟؟ اگه فصل اول رو نخوندی اول اونو بخون چون بهم مرتبطن=)