تو کافه دانشگاه نشسته بودم و زنگ زدم به وگاس
جف:سلام کجایی؟
وگاس:سلام شرکت.
جف:کورن زنگ زد..دعوتمون کرده شام بریم بگم نمیایم؟
میدونم نمیخواد. فلن زوده که بخواد با اونا رو به رو شه.
وگاس:میریم.
جف:واسه چی؟ ولش کن.
وگاس:مشکلی با رفتن ندارم.
جف:من دارم. حالا بعدا...
وگاس:زودتر میام خونه.
گفتو قطع کرد.
خب وقتی نمیخوای چرا؟
رفتم خونه به جسیکا گفتم ونیزو آماده کنه خودمم رفتم حموم و اومدم که وگاس اومد یه راست رفت حموم که دنبالش رفتم.
جف:وگاس چته؟
بی توجه بهم لباساشو دراوردو دوش آبو باز کرد.
وگاس:چمه؟ دارم دوش میگیرم دگ.
جف:خودتو نزن به اون راه.
وگاس:جف حوصله دعوا ندارم.
جف:مگه من دارم؟
وگاس:پ چی میگی؟
جف:تو چی میگی؟ اگه نمیخوای بری چرا قبول میکنی؟
وگاس:من دارم بخاطر تو میرم!
جف:وگاس من کی خواستم؟
وگاس:تو نخواستی ولی باید بریم جف سریع حاضر شو اینجا وایسادی که چی؟
جف:لازم نیس بریم!
وگاس:اومدم حاضر باش!
از حموم اومدم بیرون.
عجب گیری افتادما. یکی دیگه دعوت میکنه یکی دیگه قبول میکنه منم که این وسط هویجم!
موهامو خشک کردمو بستم که وگاسم اومد.
وگاس:چرا نپوشیدی؟
هیچی نگفتم چون واقعا نمیخوام دعوا کنیم.
از پشت محکم بغلم کرد.
جف:نکن!
وگاس:بابا امروز روز سختی بود سر اون اعصابم بهم ریخته بود.
چون جلوی آینه بودیم بهش نگاه کردم که سرشو گذاشت رو شونه من درحالی که حلقه دستاشو دورم تنگ تر میکرد، گردنمو بوسید.
جف:اگه از حرفاشون خوشت نیومد فقط پاشو بریم.
لبخند زد.
وگاس:نگرانمی؟
جف:این دگ چه سوالیه؟ معلومه!
دوباره رفت سراغ گردنم.
جف:مارک بزاری کشتمت!
خندید و ولم کرد.
وگاس:خیلی بداخلاقیا.
برگشتم سمتش که شروع کرد بوسیدنم و رفت سمت گردنمو آخرم با وجود اونهمه کتکی که خورد مارک گذاشت رو گردنم.
من که میدونم واسه چیه اینکاراش.
لباس پوشیدیمو راه افتادیم.
YOU ARE READING
impossible2
Fanfictionفصل دوم ایمپاسیبل(غیرممکن) دیگه بازنویسی ناول نیست و کاملا نوشته خودمه از شیپ وگاس کیم کاپل اول:بایبل جف، جف بایبل کاپل دوم:؟؟؟؟ اگه فصل اول رو نخوندی اول اونو بخون چون بهم مرتبطن=)