special9

124 14 7
                                    

دان وگاس*جف گفت با یکی از دوستاش که دی جیِ قرار داره

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

دان وگاس*
جف گفت با یکی از دوستاش که دی جیِ قرار داره.
منم گفتم با دوستام میرم کلاب امشب چون دانشگاهو تموم کردیم میخوایم جشن بگیریم.
ازش خواستم اونم بیاد ولی گفت ترجیح میده بعدن خودمون دوتایی جشن بگیریم.
رسیدم کلابو رفتم داخل.
خیلی زیاد بودیم هممون دور یه میز گرد بزرگ نشسته بودیم.
صدای آهنگ زیاد بود. جی اون وسط با دخترا داشت میرقصیدو تئو کنار من نشسته بودو هی غر میزد که یه امشبو باید خوش بگذرونم ولی خب مگه احمقم واسه یه شب گند بزنم به زندگیم؟
همونجا سر میز نشسته بودمو با گیلاسم ور میرفتم که یکی کنارم جای جی نشست و دستشو گذاشت رو دستم که رو میز بود.
_سلام وگاس.
یاخدا این دگ اینجا چیکار میکنه؟
دستمو کشیدم بیرون.
مست خندید.
_قبلا مهربونتر بودی.
وگاس:پاشو برو مت.
مت:اووووو...پس دگ..بدردت نمیخورم؟
بهش نگاه کردم.
وگاس:نه.
یقه لباسم باز بود پس از فرصت استفاده کردو انگشتشو کشید رو پوستم که دستشو محکم گرفتم.
جی:وگاااااس پاشو بیا اینجا بیشتر خوش میگذرههههه
به جی نگاه کردم که برگشته بود سمت من و داشت داد میزد تا صداش به من برسه.خیلی اتفاقی چشمم افتاد به دی جی که اون بالا پشت سر جی وایساده بود و...یاخدا اون که..جفه!

تئو مست خندید و به جف اشاره کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تئو مست خندید و به جف اشاره کرد.
تئو:خیلی وقته اونجاست. زحمت نکش دیدتون.
هولی شت.
از جام بلند شدمو دست متو گرفتم.
وگاس:پاشو!
انقدر مست بود که به زور میتونست سر پا وایسه.
ما طبقه وی آی پی بودیم تو یه اتاقی که رو به رومون شیشه بود جوری که دی جی تو جایگاهش رو به روی ما بودو بقیه آدمایی که اون وسط میرقصیدن طبقه پایین بودن.
درکل اینجا جای دنجی بود.
مچ دستشو گرفتمو بردمش سمت در که بندازمش بیرون ولی لعنتی زورش از من بیشتر بود چون منم مست بودم تا حدودی.
دستمو کشید و برام زیرپا انداخت که افتادم اونم افتاد روم.
وگاس:مت!
داشت بهم نزدیک میشد که صورتمو کج کردم یه سمت دگ.
وگاس:تئو!
تئو با غرغر از جاش بلند شدو اومد سمت ما.
مت:وگاس...قبلا که..دوست داشتی اینجوری لبام رو..پوستت باشه..
گردنمو بوسید که یهو با شدت به عقب پرت شد.
مطمئنم تئو که از منم مست تره همچین قدرتی نداره.
با دیدن جف و بم بم کنارش فهمیدم بدبخت شدم.
جف متو پرت کرد که محکم کوبیده شد به دیوار.
از جام بلند شدم که سرم گیج میرفت.
جف رفت سمت مت که با مشت بزنه تو صورتش.
لعنتی هیچ کاری نمیتونم بکنم! اگه جلوشو بگیرم که میگه چرا نگران اونی اگه نگیرمم متو میکشه و خودشو تو دردسر میندازه...
بم بم:جف!
دست جفو گرفت
جف:ولم کن!
بم بم:پسر، اینجا همه میشناسنت!
جف مشتشو اورد پایین ولی هنوز یقه ی متو گرفته بود.
بم بم:ولش کن بره.
جف سیگارشو که تمام مدت گوشه لبش بودو برداشتو رو دست مت خاموشش کرد که کلی داد زدو التماس کرد که ولش کنه.
جف:اگه دوباره ببینمت مردی.
تئو:تو...با این داری زندگی میکنی؟
آروم جوری که من فقط بشنوم گفت
آره خیلی وقته فهمیدم جف میتونه همچین رویی هم داشته باشه.
اون موقعم که به زور نگهش داشتم و رام به نظر میومد فقط بخاطر این بود که کلی کتک خورده بودو میدونست تو اون وضعیت حریف من نمیشه ولی خوب یادمه حتی با اون وضعشم چند بار سعی کرد برای کتک زدن من.
جف یقه ی متو ول کرد.
جف:گمشو.
مت ازینجا بیرون رفتو درم پشت سرش بست.
جف برگشت سمت من که کنار میز ایستاده بودمو دستمو گرفته بودم به تکیه گاه صندلی.
اومد رو به روم وایساد.
به میز نگاه کرد.
یه قرص برداشت و گرفتش جلوی من.
جف:وگاس...
حتی وقتی بابامم اسممو صدا میکرد اینجوری ترس به جونم نیوفتاده بود.
شاید چون بابام همه عصبانیتشو تو چهره و صداش نشون میداد اما جف نه!
همیشه لحنش آروم اما جدی بود.
الانم با اینکه میدونم عصبانیه ولی چهره و صداش آرومن.
جف:اینجوری جشن میگیری؟
تئو داشت سعی میکرد صحنه رو ترک کنه که یهو جف بهش نگاه کرد.
جف:بیخودی ازین دوتا بدم نمیومد که!
تئو دگ رسمن نمیتونست رو پاهاش وایسه.
حس میکردم از دفعه پیش...تاحدودی از جف حساب میبرنا ولی..الان مطمئن شدم.
جف آروم منو هل داد عقب.
هرچی من عقب تر میرفتم اون جلوتر میومد که اخر بین اونو دیوار گیر کردم.
وای اون عصبی میشه..واقعا ترسناک میشه.
جف:میای قسمت وی آی پی، مواد میکشی، با اکست میپری...
انگشتشو کشید رو گردنم جایی که مت بوسیده بود.
جف:عزیزم، نکنه ازین به بعد...
دیگه کاملا دستشو گذاشته بود رو گردنم ولی فشار نمیداد.
جف:باید قلاده ببندم گردنت؟!
وگاس:خونه..حرف میزنیم.
در باز شدو یه پسر قد بلند با هدفون که دور گردنش بود اومد داخل که جف ازم فاصله گرفت.
_چه عجب بالاخره اومدی!
جف لبخند جذاب همیشگیشو زد.
پسره دستشو گذاشت رو شونه بم بم.
_همه چیز آمادس بریم.
جف بدون اینکه نگام کنه از در رفت بیرون.
تئو:فاک...
جی اومد.
جی:چه خبر بود؟ اون دوتا اینجا چیکار میکردن؟
تئو:مثه همیشه اومد صحنه رو به خاک و خون کشیدو رفت.
جی منو رسوند خونه و خودش با تئو رفت.
رفتم تو اتاق.
جدی داشتم به این فکر میکردم که برم اتاق ونیز بخوابم که جف بیخیال شه ولی...بدتر میشه.
حالت خوابو بیدار بودم که صدای پاشو شنیدم که داشت میومد تو اتاق.
جف:به این زودی که قرار نیست بخوابیم هوم؟
نشستم لبه تخت.
هوووف سرم درد میکردو گیج بودم که اومد سمتمو هلم داد رو تخت.
دراز کشیدم که دستامو برد بالای سرم و حس کردم یه چیز سرد دور مچ دستم پیچیده شد.
جف:شاید این دفعه من باید بخشنده تر باشم؟
دان جف*
وقتی از سفر برگشت همراه دنیز توی کیفش کلی اسلحه و چیزای دگ بود ولی چیزی که بیشتر از همه توجهمو جلب کرده بود دستبندای فلزی بودن.
دستاشو با دستبند بستم به تخت و شروع کردم بوسیدنش.
انقد گیج بود که نفهمه چه نقشه هایی براش دارم.
لبامو بردم سمت گوشش.
جف:مثه اینکه این بار تو باید تنبیه شی.
انگار تازه فهمید منظورم چیه.
وگاس:جف..اونجور که فک میکنی نیست...من ..من..
شروع کردم مارک گذاشتن روی سینه ی لختش و گردنش و همین باعث میشد حواسش پرت شه و نتونه جمله بندیشو درست کنه.
جف:یه کاری میکنم دفعه بعد که یکی از اکساتو دیدی...ترجیح بدی یه گلوله حرومشون کنی.
دکمه شلوارشو باز کردم.
وگاس:جف...نکن...
جف:نصیحتمو گوش کن، سعی کن دگ این لباستو نپوشی.
وگاس:چرا؟
با چشمای وحشیم جوری که بیشتر ازین نمیتونستم خودمو کنترل کنم بهش نگاه کردم.
جف:زیادی جلب توجه میکنه!
قبلنم زیاد این لباسو تنش دیده بودم فک کنم لباس موردعلاقشه. ولی خب لباس موردعلاقه منم هست پس به نفعشه فقط برای من بپوشتش.
چون اولین بارش بود کلی بعدش آخ و اوخ میکردو میگفت که دل دردو کمر درد داره و سعی میکردم ماساژش بدم تا آروم شه.
وگاس:جف..لعنت بهت!
کاملا مستیش پریده بود.
کشیدمش تو بغلم که سرشو گذاشت رو بازوم و پتو رو کشیدم روش.
جف:چطور تو قبلا خوشت میومد منو تنبیه کنی؟ حالا یه بارم من.
شاکی نگاهم کرد.
وگاس:تو تحملت بیشتر از منه!
ازین حرفش خندم گرفتو نوک بینیشو بوسیدم.
وگاس:نخند! وای دارم میمیرم.
محکم تر تو بغلم فشارش دادم.
جف:اولین بار همیشه سخته عادت میکنی.
وگاس:هی! بار دومی وجود نداره!
جدی بهش نگاه کردم.
جف:یعنی میگی خوب نبود؟
چشماشو بستو روشو کرد اونور.
وگاس:.......معلومه که بود! مگه میشه تو کاری رو انجام بدی و توش عالی نباشی؟
لبخند اومد رو لبم و بوسیدمش.
دیوونه.
.......


impossible2Where stories live. Discover now