⛓️ℙ𝕒𝕣𝕥 6🍰

3.1K 436 55
                                    

با گرمایی که پشتش حس میکرد و دستی که دور کمرش حلقه شده بود پلک های دردمندش رو سخت باز کرد.

چندبار پلک زد تا لود بشه،اوکی دقیقا چیشده بود؟

با دیدن بالا تنه لختش شوکه شد و بازویی که زیر سرش بود و دست دیگه ای که دور کمرش حلقه شده بود.
اوکی...دستی که زیر سرش بود پر از تتو بود و بنظر آشنا می‌رسید...اون دست جونگ‌کوکه؟

تهیونگ با استرس بزاق دهنش و قورت داد،الان لخت تو بغل جونگ‌کوک بود و گرمایی که دور تنش احاطه شده بود مشخص بود که جونگ‌کوک هم لخته و از قضا سفت هم بغلش کرده...

یکی توضیح بده چیشده دقیقا...

حرفایی که تو سر تهیونگ میپیچید،با بوسه ای رو موهاش نشست آروم لب گزید،صدای خشدار جونگ‌کوک رو شنید:

"بیدار شدی کله فرفری؟"

"اممم...برگردی کشتمت جئون فاکینگ جونگ‌کوک و بهم بگو اینجا چه‌خبره!"

جونگ‌کوک آروم خندید و گفت:

"اوه اوه چقد عصبانی ای عزیزم"

بوسه دوباره ای رو موهای تهیونگ گذاشت و گفت:

"تا نگام نکنی که نمیگم چیشد"

"تو رومخ ترین آدمی هستی که تو عمرم دیدم"

جونگ‌کوک تکخندی کرد و گفت:

"خوبه دیگه متفاوت تر از بقیه‌ام پس بیشتر عاشقم میشی"

"کی گفته من عاشقتم؟"

جونگ‌کوک نیشخندی زد و گفت:

"خودت گفتی عزیزم"

تهیونگ با شوک لب گزید و با ضرب به سمت جونگ‌کوک برگشت و گفت:

"من گفتم؟من هفت پشت غلط بکنم که عاشق تو بشم!"

جونگ‌کوک آهی کشید و با لحن ناراحت تصنعی ای گفت:

"دلم و شکستی که بیبی"

تهیونگ اخمی کرد و پتو رو بالا تر کشید و تا گردنش و پوشوند و گفت:

"به چپم"

"خیلی بی ادبی"

"اره هستم که چی؟"

جونگ‌کوک پوزخندی زد و گفت:

"یواش یواش عادت میکنی که باید مودبانه تر برخورد کنی!"

"بیشعوری دیگه دست خودت نیست!"

تهیونگ با اخمش گفت و موهای بلند و موج‌دارش جلو چشماش و گرفتن،جونگ‌کوک با لبخند بزرگی به تهیونگ خیره شد،دیشب جزو معدود خواب های خوبی بود که تو عمرش داشت و دوست داشت بازم تجربه کنه.

بهرحال از پشت بغل کردن یه موجود بشدت کیوت و جذاب و فرو کردن سر تو گردنش و نفس کشیدن عطر گرم و پوست نرمش...بشدت خواستنیه و جونگ‌کوک کیه که بخواد پسش بزنه؟

𝐒𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐓𝐫𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞|✔︎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora