⛓️ℙ𝕒𝕣𝕥 11🍰

1.9K 240 46
                                    

از آسانسور پیاده شد،وارد پارکینگ شد.
جز ماشین خودش ماشین دیگه ای تو پارکینگ نبود،سوار ماشینش شد و راه افتاد،با دیدن باز بودن مغازه تهیونگ ماشین رو گوشه ای پارک کرد و پیاده شد.

وارد مغازه شد و با دیدن دختر صندوق دار پشت پیشخوان،لبخندی زد و گفت:

"سلام،حالت چطوره؟"

دخترک لبخند پهنی زد و تعظیمی کرد و گفت:

"سلام آقای جئون،خوش اومدید،متشکرم"

جونگ‌کوک نگاهی به دور و اطرافش انداخت و خواست لب باز کنه تا از دختر سوالی بپرسه که صدای تهیونگ رو شنید:

"مین سو میتونی بری بقیه کارهارو خودم انجام میدم"

دختر به سمت آشپزخونه رفت و از تهیونگ تشکری کرد و با برداشتن وسایلش از مغازه خارج شد،جونگ‌کوک پیشخوان رو دور زد و دم در آشپزخونه ایستاد و مشغول نگاه کردن تهیونگ شد.

تهیونگ مشغول شستن دست هاش بود و بعد از اون پیشبندش رو درآورد و آه خسته ای کشید،سرش رو بالا آورد و با دیدن جونگ‌کوک از جا پرید.

"کوک؟اینجا چیکار میکنی؟"

جونگ‌کوک با لبخندش گفت:

"خسته نباشی بیبی"

تهیونگ آهی کشید و گفت:

"توهم خسته نباشی دردسر"

"یااا من دردسرم؟"

جونگ‌کوک گفت و نزدیک تهیونگ شد،تهیونگ خندید و سر تکون داد و با صدای آرومش گفت:

"آره،وایسادی منو بترسونی!"

جونگ‌کوک نوچی کرد و سرش رو به طرفین تکون داد و نزدیکتر شد،بوسه عمیق و آرومی روی گونه تهیونگ گذاشت و آروم بینیش رو روی خط فک پسر کشید و زمزمه کرد:

"دیروقته چرا هنوز موندی؟"

تهیونگ دستاش و دور گردن جونگ‌کوک حلقه کرد و گفت:

"امروز خیلی مشتری داشتم برای همین خیلی طول کشید"

جونگ‌کوک دستاشو دور کمر پسر حلقه کرد و اون و به خودش چسبوند،سرش رو تو گردن پسر فرو برد عطر خوشبوش که با بوی خامه تازه مخلوط شده بود رو نفس کشید.

بوسه آرومی روی گردن تهیونگ گذاشت و گفت:

"بیا بریم شام بخوریم بیبی"

تهیونگ که چشماش رو بسته بود و داشت از مکان امنش لذت میبرد با صدای جونگ‌کوک چشماش رو باز کرد و با خستگی گفت:

"میریم خونه؟"

"نه لاو،میریم رستوران یکم حال و هوامون عوض شه این مدت خیلی سرمون شلوغه"

تهیونگ لبخند پهن و پرذوقی زد و گفت:

"باشه پس بذار لباس هامو عوض کنم"

𝐒𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐓𝐫𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞|✔︎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora