جو آروم توی ماشین با برخورد قطرات بارون به شیشه ها میشکست،تهیونگ با اخم ریزی مشغول رانندگی بود،دیدن تهیونگ اونم با این اخم که هم جذاب و هم کیوت بود و هرچند دقیقه یکبار نگاهش روی جونگکوک مینشست تا چکش کنه،کمی که نه خیلی دور از انتظار جونگکوک بود.
اون پسر سافت انگار دو ساید متضادی داشت،برخلاف چهره کیوتش وقتی تو موقعیت های جدی قرار میگرفت و یا دقت زیادی بهخرج میداد بشدت جذاب و حیرت آور میشد که جونگکوک نمیتونست چشم ازش برداره.
چون...محض رضای فاک کیم تهیونگ بشدت جذابه!
جونگکوک هنوزم کمی تب داشت اما از شدت اولش کاسته شده بود،تهیونگ به داروخانه رفته بود و براش دارو گرفته و حالا تو ماشین شخصی جونگکوک درحال رانندگی به سمت خونهاش بود.
چی میتونست جذاب تر از این باشه؟و فرصت مناسبی برای مخ زدن؟
جونگکوک با چشمای نیمه بازش به تهیونگ خیره شده بود و هر ثانیه ای که نگاه تهیونگ به سمتش برمیگشت سریعا پلک هاش رو میبست و تظاهر به خواب بودن میکرد و انگار،توش موفق بود و پسر کنارش شکی نکرده بود.
و اما تهیونگ...اون مضطرب بود.درست بود که آدم اجتماعی ای بود و از کمک کردن به بقیه خوشحال میشد و بهش حس خوبی میداد ولی،اون الان کنار کراشش نشسته بود و داشت اون و به خونهاش میرسوند...این موضوع فاکینگ مضطربش میکرد چون محض رضای فاک! با همه تخس بازیاش رو جونگکوک کراش تقریبا عظیمی داشت.
اونا حتی مکالمه طولانی ای نداشتن یا حتی خیلی خوب باهم آشنا نشده بودن،طولانی ترین مکالمه اشون شاید در حد یک ربع بود که اونم بیشتر به منوال بحث گذشت و حالا تو همچین وضعیتی قرار داشتن که تهیونگ میخواست از جونگکوک مراقبت کنه.
بعد از پارک کردن ماشین آروم لب گزید و نگاهش به جونگکوک داد،مردد صداش کرد:
"آم جونگکوک؟"
"هوم؟"
"رسیدیم میتونی پیاده بشی..."
جونگکوک پلک آرومی زد و بدن دردمندش رو تکون داد،سرما خوردگی براش عذاب الهی بود هروقت که سرما میخورد چندروز طول میکشید تا خوب بشه پس این بارم زمان زیادی طول میکشید تا بتونه ریکاوری کنه.
تهیونگ زودتر از اون از ماشین پیاده شد و جونگکوک هم لحظه ای بعد از ماشین پیاده شد،نگاه تهیونگ تو ویلای بزرگ درگردش بود...به جرات میتونست بگه لوکس ترین ویلا یا خونه ای بود که تو عمرش میدید.
نگاهش و به جونگکوک داد و گفت:
"اگه مشکلی نیست همراهیت میکنم..."
جونگکوک سری تکون داد و قدم های بلندش آرومتر از هروقت دیگه ای بهنظر میرسید.
نگاهی به تهیونگ که با چشمای شفافش به محوطه نگاه میکرد و هم چند ثانیه یکبار به خودش نگاه میکرد تا حواسش بهش باشه،انداخت و لبخند کوچیکی گوشه لبش نشست.
STAI LEGGENDO
𝐒𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐓𝐫𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞|✔︎
FanfictionSweet trouble~ دردسر شیرین~ ఌ︎༄ 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝒔𝒍𝒊𝒄𝒆 𝒐𝒇 𝒍𝒊𝒇𝒆-𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆-𝒔𝒎𝒖𝒕 تهیونگ فقط میخواست سفارش کیکش و ببره تو ساختمون شرکت معروف(golden dream)اما اشتباهی به شخصی برخورد میکنه و از قضا اون شخص رئیس اون...