کتش و به همراه سوئیچ ماشینش گرفت و نگاهی به ساعت مچیش انداخت که پنج عصر رو نشون میداد،از شرکت خارج شد و سوار ماشینش شد.
هوا ابری بود و بنظر انگار قرار بود بارون بباره،لبخندی رو لباش جا خوش کرده بود و دم شیرینی فروشی مورد علاقه اش نگه داشت تا به دیدن فرد مورد علاقه اش بره.وارد مغازه شد و دو پرسنل که از قضا دوست تهیونگ بودن رو دید و باهاشون احوال پرسی کوتاهی داشت و سراغ تهیونگ رو ازشون گرفت؛اونا هم گفتن تهیونگ درگیر کیک درست کردنه.
وارد محوطه آشپزخونه شد و تهیونگ رو مشغول برش دادن کیک دید و لبخندی زد و گفت:
"کله فرفری؟"
تهیونگ ازجاش پرید و شوکه سرش و بالا آورد و با دیدن جونگکوک گفت:
"اوه...هی اینجا چیکار میکنی؟"
جونگکوک همونطور که به سمت تهیونگ میرفت گفت:
"گفتم که میام میبینمت عزیزم"
تهیونگ لبخندی زد و با شرمندگی گفت:
"ببخشید ولی سرم شلوغه باید زود سفارش و آماده کنم"
جونگکوک نزدیکش شد و بوسه ای رو لپش گذاشت و از پشت بغلش کرد و گفت:
"مشکلی نیست بیبی"
تهیونگ لبخند خجلی زد و زیر لب گفت:
"چیکار میکنی یکی میبینه"
"خب ببینن"
جونگکوک گفت و بعد حرفش سرش و تو موهای تهیونگ فرو کرد و نفس عمیقی کشید و عطر خوشبوی شامپوی پسر رو وارد ریه هاش کرد،تهیونگ آروم لب گزید و با آرنجش ضربه ای به جونگکوک زد و گفت:
"گمشو مردک من کار دارم"
جونگکوک آهی کشید و از تهیونگ جدا شد و چینی به بینیش داد و گفت:
"مردم دوست پسر دارن منم دوست پسر دارم،بعید میدونم حتی دلت برام تنک شده باشه"
تهیونگ خندید و دوباره مشغول کار شد،جونگکوک علاوه بر جذاب بودنش کیوت هم بود،با خنده گفت:
"کی گفته من دلم برات تنگ میشه؟"
جونگکوک سرش و تو گردن تهیونگ فرو برد و گفت:
"اشکال نداره خودم دلتنگت میشم کله فرفری بدجنس"
تهیونگ بیصدا میخندید و عقب کشید و غر زد تا جونگکوک ازش دور شه،جونگکوک ازش فاصله گرفت و گفت:
"هوم منم کمک کنم؟"
تهیونگ با تردید بهش نگاه کرد و گفت:
"مطمئنی؟"
جونگکوک سر تکون داد و گفت:
"هوم باید جالب باشه"
"خیلی خب..."
CZYTASZ
𝐒𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐓𝐫𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞|✔︎
FanfictionSweet trouble~ دردسر شیرین~ ఌ︎༄ 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝒔𝒍𝒊𝒄𝒆 𝒐𝒇 𝒍𝒊𝒇𝒆-𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆-𝒔𝒎𝒖𝒕 تهیونگ فقط میخواست سفارش کیکش و ببره تو ساختمون شرکت معروف(golden dream)اما اشتباهی به شخصی برخورد میکنه و از قضا اون شخص رئیس اون...