⛓️ℙ𝕒𝕣𝕥 7🍰

3.3K 402 57
                                    

کتش و به همراه سوئیچ ماشینش گرفت و نگاهی به ساعت مچیش انداخت که پنج عصر رو نشون میداد،از شرکت خارج شد و سوار ماشینش شد.
هوا ابری بود و بنظر انگار قرار بود بارون بباره،لبخندی رو لباش جا خوش کرده بود و دم شیرینی فروشی مورد علاقه اش نگه داشت تا به دیدن فرد مورد علاقه اش بره.

وارد مغازه شد و دو پرسنل که از قضا دوست تهیونگ بودن رو دید و باهاشون احوال پرسی کوتاهی داشت و سراغ تهیونگ رو ازشون گرفت؛اونا هم گفتن تهیونگ درگیر کیک درست کردنه.

وارد محوطه آشپزخونه شد و تهیونگ رو مشغول برش دادن کیک دید و لبخندی زد و گفت:

"کله فرفری؟"

تهیونگ ازجاش پرید و شوکه سرش و بالا آورد و با دیدن جونگ‌کوک گفت:

"اوه...هی اینجا چیکار میکنی؟"

جونگ‌کوک همونطور که به سمت تهیونگ می‌رفت گفت:

"گفتم که میام میبینمت عزیزم"

تهیونگ لبخندی زد و با شرمندگی گفت:

"ببخشید ولی سرم شلوغه باید زود سفارش و آماده کنم"

جونگ‌کوک نزدیکش شد و بوسه ای رو لپش گذاشت و از پشت بغلش کرد و گفت:

"مشکلی نیست بیبی"

تهیونگ لبخند خجلی زد و زیر لب گفت:

"چیکار میکنی یکی میبینه"

"خب ببینن"

جونگ‌کوک گفت و بعد حرفش سرش و تو موهای تهیونگ فرو کرد و نفس عمیقی کشید و عطر خوشبوی شامپوی پسر رو وارد ریه هاش کرد،تهیونگ آروم لب گزید و با آرنجش ضربه ای به جونگ‌کوک زد و گفت:

"گمشو مردک من کار دارم"

جونگ‌کوک آهی کشید و از تهیونگ جدا شد و چینی به بینیش داد و گفت:

"مردم دوست پسر دارن منم دوست پسر دارم،بعید میدونم حتی دلت برام تنک شده باشه"

تهیونگ خندید و دوباره مشغول کار شد،جونگ‌کوک علاوه بر جذاب بودنش کیوت هم بود،با خنده گفت:

"کی گفته من دلم برات تنگ میشه؟"

جونگ‌کوک سرش و تو گردن تهیونگ فرو برد و گفت:

"اشکال نداره خودم دلتنگت میشم کله فرفری بدجنس"

تهیونگ بی‌صدا می‌خندید و عقب کشید و غر زد تا جونگ‌کوک ازش دور شه،جونگ‌کوک ازش فاصله گرفت و گفت:

"هوم منم کمک کنم؟"

تهیونگ با تردید بهش نگاه کرد و گفت:

"مطمئنی؟"

جونگ‌کوک سر تکون داد و گفت:

"هوم باید جالب باشه"

"خیلی خب..."

𝐒𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐓𝐫𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞|✔︎Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz