درست یک هفته مونده بود تا مراسم شو تو پاریس،تو این مدت جونگکوک بشدت سرش شلوغ بود و تا آخر شب تو کمپانی میموند و کارهاش رو انجام میداد.
اقامتگاه مدل هاش و عوامل شرکتش رو تو پاریس آماده کرده بود،جیمین و هوسوک به همراه عوامل رفته بودن پاریس تا جیمین و هوسوک به بقیه کارها برسن.
جین و یونگی هم مونده بودن کنار جونگکوک و پا به پاش مشغول کار بودن و تا سه روز دیگه هم اونها باید به کارمندهاشون میپیوستن.
تهیونگ هم تو این مدت کمی زودتر مغازه اش رو میبست و تا حدالامکان سعی میکرد غذای خونگی درست کنه و برای جونگکوک و بقیه ببره.
همه هم درکمال خوشروئی گرسنگیشون رو جار میزدن و با همه انگشت هاشون به جون غذاهایی که تهیونگ درست کرده بود میفتادن،اون مابین کمی تهیونگ هم تا جایی که میتونست و از کارها سردر میآورد کمکشون میکرد.
گاهی اوقات مسخره بازی درمی آورد و همشون رو میخندوند تا کمی استراحت کنن و حواسشون از کار پرت بشه.
و جونگکوک هرروز بیشتر بهش ثابت میشد علاقه ای که به تهیونگ صرفا فقط یه کراش یا دوست داشتن ساده نیست،اون داشت مراحل عاشقی رو میگذروند و با کوچکترین حرکات تهیونگ ذوق زده،خوشحال و یا گاهی ناراحت و اکثر اوقات هم احساس سرخوشی میکرد.
تهیونگ تنها محرک حسیش شده بود و باعث میشد جونگکوک به کوچکترین چیز ها هم واکنش نشون بده.
تهیونگ هم روز به روز حسش نسبت به جونگکوک بیشتر و بیشتر میشد جوری که نمیتونست روزش رو بدون جونگکوک تصور کنه حتی فکر کردن بهش هم آزارش میداد.
اون عاشق ریاکت گرفتن از جونگکوک بود خصوصا وقتایی که عصبی میشد یا حسودی میکرد چون بعدش تا مرز خفگی بوسیده میشد و اون عاشق همچین چیزی بود خصوصا که این مدت جونگکوک سرش شلوغ بود و به قدر کافی نمیتونست تموم توجهش رو به تهیونگ بده.البته تهیونگ هم از این بابت دلخور یا ذره ای ناراحت نبود بلکه پا به پای جونگکوک میومد و کمکش میکرد،اون کاملا جونگکوک رو درک میکرد و تموم تلاشش رو میکرد تا حامی جونگکوک باشه که مرد ذره ای احساس تنهایی نکنه.
از وقتی هم که جونگکوک درگیر کشمش های خانوادگیش شده بود عصبی تر شده بود و تهیونگ به وضوح میدید که کوچکترین چیزها هم باعث عصبانیت سریع جونگکوک میشد و تهیونگ نهایت سعیش رو میکرد تا پسر رو آروم کنه و بهش این اطمینان رو میداد که هر اتفاقی هم که بیفته قرار نیست تنهاش بذاره.
چون بهرحال جونگکوک به این موضوع اشاره کرده بود،گفته بود از ازدست دادن تهیونگ میترسه و بهش گفته بود قصد نداره تا بهش آسیب بزنه و تهیونگ هم این اطمینان رو حاصل کرد و مرد رو خاطر جمع کرد که کنارش میمونه.
YOU ARE READING
𝐒𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐓𝐫𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞|✔︎
FanfictionSweet trouble~ دردسر شیرین~ ఌ︎༄ 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝒔𝒍𝒊𝒄𝒆 𝒐𝒇 𝒍𝒊𝒇𝒆-𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆-𝒔𝒎𝒖𝒕 تهیونگ فقط میخواست سفارش کیکش و ببره تو ساختمون شرکت معروف(golden dream)اما اشتباهی به شخصی برخورد میکنه و از قضا اون شخص رئیس اون...