⛓️ℙ𝕒𝕣𝕥 9🍰

2.4K 343 54
                                    

مینجی و جونگ‌کوک حسابی باهم گرم گرفته بودن،مینجی یه بند برای جونگ‌کوک حرف می‌زد و شیرین زبونی میکرد و جونگ‌کوک هم با کمال میل و اشتیاق به اون فسقلی کیوت گوش میداد.

تهیونگ قهوه آماده کرد و از جونگ‌کوک پذیرایی کرد و سه تایی باهم گرم گرفته بودن و درباره آیرون من حرف میزدن،اینطور که تهیونگ فهمید خواهرش هم فن آیرون من بود و اون و جونگ‌کوک خیلی با هیجان درباره این موضوع بحث میکردن و با اشتیاق نظر همدیگه رو میگفتن.

تهیونگ متوجه این شده بود که جونگ‌کوک روحیه فوق‌العاده سازگاری با بچه ها داره و این واسه تهیونگ که خودش عاشق بچه بود خیلی اتفاق شیرینی بود.

بعد از یکساعتی گپ زدن صدای در خونه به گوش رسید،خانم و آقای کیم اومده بودن و جونگ‌کوک با دیدنشون تعظیم نود درجه ای کرد.

"اوه،نمیدونستیم قراره مهمون داشته باشیم"

خانم کیم گفت و تهیونگ لبخند کج و معوجی زد و گفت:

"خب...مادر ایشون دوستمه"

"بله،جئون جونگ‌کوک هستم دوست تهیونگ،ببخشید که یهویی مزاحمتون شدم"

آقای کیم لبخند بزرگی زد و گفت:

"ایگو اشکال نداره مرد جوون،خوشحالیم که می‌بینیمت"

"درسته،خوش اومدی پسرم"

خانم کیم گفت و لحظه ای بعد نگاهش و به تهیونگ داد و گفت:

"از مهمونت پذیرایی کردی؟"

"آره مامانیییی تازه جونگ‌کوکی اوپا شکلات های خوشمزه هم آورد"

خانم کیم با دیدن جعبه شکلات متعجب لبخندی زد و گفت:

"لطف کردی پسرم نیازی به زحمت نبود"

جونگ‌کوک لبخندی زد و تهیونگ پیش‌دستی کرد و گفت:

"مادر اون پاکت های برای شماست،جونگ‌کوک زحمتش رو کشید"

آقا و خانم کیم همزمان به جونگ‌کوک نگاه کردن و گفتن:

"وای پسر"

آقای کیم خندید و گفت:

"چه کاری بود آخه،از اینکه مهمون به خونمون اومده خوشحالیم دیگه نیازی به اینکارا نبود"

"خواهش میکنم چیز کوچیکیه"

"ته عزیزم میشه یک لحظه بیای؟"

مادرش گفت و تهیونگ به آشپزخونه رفت و مشغول صحبت شدن و آقای کیم و جونگ‌کوک هم مشغول گپ زدن شدن و بیشتر باهم آشنا شدن‌.

مینجی هم غرق عروسک فیلش بود که جونگ‌کوک براش هدیه گرفته بود.
بعد از دقایق طولانی ای که آقا و خانم کیم با جونگ‌کوک آشنا شدن و فهمیدن آدم متشخص و بزرگی روبروشون نشسته کلی خوشحال شده بودن و باعث افتخارشون شده بود.

𝐒𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐓𝐫𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞|✔︎Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ