"در تمامی رسانه ها پخش شده که جئونجونگکوک،ملقب به جیکی رئیس کمپانی گلدن دریم،درحادثهی تصادف ضربه ای به سرشون وارد شده و قفسه سینه آقای جئون هم آسیب دیده لازم به ذک_"
جونگکوک تیوی رو خاموش کرد دیگه حوصله شنیدن حرف های زن گوینده اخبار رو نداشت.
کل رسانه ها یا بهتر بگیم کل دنیا پر شده بود از این خبر،خبرنگار ها هم دست برنمیداشتن و هرکدوم از رسانه ها درخواست مصاحبه رو داشتن دریغ از کمی درک.
یک هفته ای میشد که از بیمارستان مرخص شده بود و تو طول این مدت خونه مونده بود و به همه کارها رسیدگی میکرد،تهیونگ تو وعده های ناهار و شام میومد پیش جونگکوک،خودش هم کارش رو کمتر کرده بود تا حواسش به جونگکوک باشه.
قفسه سینه جونگکوک حالا کمی بهتر بود و تهیونگ مدام بهش یادآوری میکرد که داروهاش رو سر وقت بخوره و از کرم هایی که دکتر براش تجویز کرده بود سر ساعت استفاده کنه.
البته تاجایی که خودش بود این کارهارو انجام میداد،حتی اگه وسط معاشقه بودن هم دست میکشید و با جدیت تمام به جونگکوک تاکید میکرد که باید داروهاش رو مصرف کنه تا حالش بهتر بشه.
بقیه پسرها به همراه وکیل جونگکوک پیگیر این قضیه بودن که چه کسی این کار رو انجام داد،البته فهمیده بودن که کار یک پاپاراتزی بود،یک پاپاراتزی پسر که ادعا میکرد اون و جونگکوک رابطه ای باهم داشتن و جونگکوک بهش خیانت کرده.
یک پاپاراتزی متوهم که از بیماری روانی هم رنج میبرد و وکیل جونگکوک همه کارهارو رسیدگی کرده بود و جونگکوک خیلی خوشحال بود که زیاد پاش به دادگاه باز نشده بود.
تهیونگ خیلی سعی میکرد خودش رو جمع و جور نگه داره و چیزی نگه اما نمیتونست،شغل جونگکوک استرس زا تر از قبل شده بود و بعد فهمیدن ماجرا خیلی عصبانی و ناراحت شده بود،تا چندساعت نه تنها با جونگکوک بلکه با هیچکس حرف نمیزد.
به نحوی اون هم از این ماجرا آسیب دیده بود،سطح اضطراب و استرسی که توی این مدت کشیده بود فراتر از چیزی بود که بخواد توصیفش کنه.بعد از اینکه از لاک خودش اومد بیرون،از جونگکوک خواهش کرد از این به بعد بدون حتی یک بادیگارد هم جایی نره،حتی با جیمین و هوسوک هماهنگ کرده بود و نگهبان های کمپانی رو بیشتر کرده بود.
خانواده جونگکوک هم کلی با جونگکوک تماس گرفته بودن اما مرد اصلا حوصله یک کلمه حرف زدن با هیچکدوم رو نداشت و به اجبار تهیونگ به تماس مادرش جواب داده بود.
مادرش با کلی گریه و خواهش کردن از جونگکوک خواست تا اجازه بده ببیندش و اینطور شد که دیشب مادر پدر جونگکوک به همراه زن برادرش به عیادتش اومده بودن.
تهیونگ قصد داشت بره و جونگکوک به هیچ عنوان این اجازه رو نداده بود و گفته بود:
"اگه تو بری مطمئن باش در رو روشون باز نمیکنم که هیچ به هیچکدوم از تماس هاشونم جواب نمیدم که بماند،رابطمون رو هم علنی میکنم"
CZYTASZ
𝐒𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐓𝐫𝐨𝐮𝐛𝐥𝐞|✔︎
FanfictionSweet trouble~ دردسر شیرین~ ఌ︎༄ 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝒔𝒍𝒊𝒄𝒆 𝒐𝒇 𝒍𝒊𝒇𝒆-𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆-𝒔𝒎𝒖𝒕 تهیونگ فقط میخواست سفارش کیکش و ببره تو ساختمون شرکت معروف(golden dream)اما اشتباهی به شخصی برخورد میکنه و از قضا اون شخص رئیس اون...