_سلاااام .. من جئون جونگکوکم
جونگکوک با انرژی و هیجان خودش رو معرفی کرد و باعث خنده بکهیون شد.بکهیون دست جونگکوک رو فشرد
+منم بکهیونم.. خیلی خیلی از دیدنت خوشحالم .
جونگکوک خندید و گفت:
_بکهیون، معروف به موطلاییِ زشت
بکهیون نگاهی به تهیونگ انداخت
+ تو پیشِ همه منو اینجوری صدا میکنی؟
_من؟؟! معلومه که نه. مردم خودشون چشم دارن میبینن دیگه
+چیو میبینن؟
_اینکه موهات طلاییِ و خیلی زشتی
جونگکوک ضربه ای به کمر تهیونگ زد
_به چیزی بگو که بهت نخندم، اون مثلِ فرشته هاست...
روبه به بکهیون ادامه داد:
_و اینکه ازم ناراحت نشو، فقط خواستم شوخی کنم بکهیون
+ناراحت نشدم
_خوبه
+ببایین بریم تو
_بکهیون.. تهیونگ میگه این کافه شماست، آره؟
+آره
_خب میشه به جای خونه بریم کافه؟
+اگه دوست داری چرا که نه
و بعد هردو نفر رو به طرف ورودیه کافه راهنمایی کرد. پدرش با دیدن اون سه نفر لبخند بزرگی زد
_سلام بچه ها.. تهیونگ چه عجب دیدمت، دیگه نمیایی از عمو مین جونت سر نمیزنی.
تهیونگ دستی به پشت گردنش کشید
_منکه همیشه اینجام عمو
_آره خب ولی همیشه چسبیدی به بکهیون... راستی دوستتونو معرفی نمیکنید؟
جونگکوک سری تعظیم کرد و گفت:
_جئون جونگکوک هستم
_خوشبختم جونگکوک، منم مین جونم بابای بکهیون... راستی دسر یا نوشیدنیه مورد علاقه ات چیه؟
_عاااا.. خب من کیک بستنی خیلی دوست دارم
_پس بشین تا برات بیارم
و چشمکی بهش زد
_وااااییی چه بابای باحالی داری بکهیون، عاشقش شدم
تهیونگ پاهاشو به زمین کوبید و گفت:
_بیا.. اول کاری بابات رقیب عشقیمم شد. صد بار بهش گفتم انقدر جذاب نباشه هااا گوش نمیده.
بکهیون خندید و سر تکون داد
+بیایین بشینیم
_سهون خونه است؟
بکهیون لبخند روی لبش خشکید
+آره.. خونه است
_زنگ بزن بگو بیاد اینجا
![](https://img.wattpad.com/cover/340440760-288-k503491.jpg)
YOU ARE READING
[ TRASTEVERE ]
Romance[ ³ ] "تِراستِور" بکهیون شنیده بود نَوه خانم کیم که توی همسایگیشون بود برای تعطیلات به دیدن مادر بزرگش میاد. اون خوشحال بود که یه دوست کُره ایه دیگه قراره توی پس کوچه های تراستور پیدا کنه. امّا هیچوقت فکرشو نمیکرد دلباخته اون پسر بشه؛ و قرار بود پای...