بازگشت [ch²⁸]

57 19 9
                                    

سلام به همگی امیدوارم حالتون خوب باشه. لازم دونستم این پارت اول حرف هام رو بخونید و بعد برید سراغ داستان.
زمانی که داستانی برای خوندن انتخاب میکنید، قطعاً به ژانرش توجه میکنید. من هم توی ژانر نوشتم انگست. البته که اولش قصد این رو نداشتم، چون بخشِ بیشتر داستان هیچ چیزه ناراحت کننده ای نداشت. اما تقریباً از پارت ۲۰ به بعد فضای داستان کمی ناراحت کننده شد و تصمیم گرفتم انگست رو هم کناره بقیه ژانرها قرار بدم، تا خواننده بدونه با چه داستانی طرفه. حالا بستگی به خودتون داره که چنین داستانی رو شروع کنید یا از کنارش بگذرید.
من نمیتونم اسپویل کنم و بگم تراستور پایانه خوشی خواهد داشت یا نه؛ ادامه دادن یا ندادنه داستان هم به خودتون بستگی داره.

موسیقی این پارت :
Phil Rey : we are dreamers
_________________________________________
کیک رو از داخل یخچال بیرون آورد و روی میز گذاشت. لونا به زودی میرسید و میتونستن با هم کیک بخورن. خودش رو بابتِ بی حواسیش لعنت کرد، فراموش کرده بود از الدو به خاطره کیک تشکر کنه. شماره دوستش رو گرفت و منتظر ایستاد تا جواب بده.

_الو.. بکهیون

+سلام الدو، حالت چطوره؟

_خوبم ممنون، خودت.. خوبی؟

+آره.. چرا صدات اینجوریه؟

پسر پشت خط هول شده گفت:

_چجوریه؟

+حس میکنم گرفته است، یا مضطرب؟

_نه نه.. یکم کار دارم فقط

+آها.. من خیلی مزاحمت نمیشم فقط میخواستم به خاطره کیک ازت تشکر کنم، سورپرایزه جالبی بود.

_کدوم کیک؟

بکهیون اخمی کرد و نگاهی به کیک زرد رنگ انداخت

+کیکی که دیروز قبل از رفتن گذاشتی پشتِ در

_من.. چیزی نذاشتم بکهیون، بعد از خداحافظی واقعاً رفتم.

+یعنی چی؟ پس کی اینو گذاشته بود ؟

الدو میتونست یه حدس هایی بزنه، ولی سعی کرد خودش رو بی خبر نشون بده.

_نمیدونم، شاید کاره لئو بوده.

+نه، فکر نکنم. چرا باید همون روزی که من رو به کافه دعوت کرده برام کیک بزاره پشت در و حرفی هم ازش نزنه.

_نمیدونم.. ببخشید بکهیون من باید برم

+باشه باشه، راحت باش. فعلا..

تماس رو قطع کرد و غرق در فکر به کیک خیره شد، صدای در بندِ افکارش رو پاره کرد. لونا خسته واردِ خانه شد و بکهیون با لبخند به طرفش رفت. کیفش رو از دستش گرفت و گونه اش رو بوسید.

_چرا زود اومدی بکهیون؟

+کلاس های بعداز ظهر کنسل شد

خواست به طرفِ آشپزخانه بره که صدای لونا متوقفش کرد.

[ TRASTEVERE ]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang