*کاورم ببینید^-^
ــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــ
چهار روز گذشته بود.. با کمک جیمین و یونگی یکم تونسته بود با خودش کنار بیاد اما توانایی روبه رویی با نامجون و نداشت هنوز کامل نتونسته بود هضمش کنه... اما خودمونیم بابت برخوردش ازش خجالتم میکشید
جونگکوکم تو این مدت باهاش تماس نگرفته بود فقط با پیامی بهش گفته بود هروقت امادگیش و داشت میتونه برگرده هرچند انتظاریم ازش نداشت خیلی بیشتر از چیزی که توقع داشت براش وقت گذاشته بود
+ بالاخره اونم نمیتونست کار و زندگیش و ول کنه بیوفته دنبال من که هرچی نباشه رئیس اون شرکتهـ×افرین همینجوری به خودت دلداری بده!!
با صدای جیمین از جا پرید و فهمید بلند فک کرده چشمی نازک کرد و گفت: هرچی!
نشست روبه روش و با جدیت گفت: حواست به خودت هست دیگه
تهیونگ ابرو بالا انداخت و گفت: هان؟!
×جذبش نمیشی تهیونگ!
گنگ نگاش کرد و گفت: مگه دست منه؟
چشمای درشت جیمین باعث شدحرفش و درست کنه: برای چی باید جذبش بشم اخه؟
× از اون پسر برای تو شوهر درنمیاد جونگکوک تورو به چشم یه دوست میبینه پس فردا نیای بیخ گوشم ابغوره بگیری حوصله چصناله عشقی ندارم از الان گفته باشم
اخم کرد و گفت:حالا کی گفته من اونو به چشم شوهر میبینم؟
از جاش بلند شد و گفت: فقط بهت هشدار دادم
وقتی جیمین رفت یونگی جاش و گرفت با اشاره به صورت اخموی تهیونگ گفت: باز کن اخماتو.. نگرانته بخاطر خودت میگه
با تقه در اجازه ورود داد وویونگ اومد داخل و مجله ای که اماده شده بود و رو میز گذاشت
*سلام قربان عکسای مجله امادسسرش و از تو قرداد در اورد و نگاهی به عکسا انداخت با دقتت برسیش کرد و بعد تایید نهایی رو به وویونگ تحویل داد: خوبه بفرست برای چاپ.. فعلا با تیراژ پایین
وویونگ چشمی گفت و خواست بره اما سرچرخوند و پرسید: قربان.. تهیونگ حالش بهتره؟ نمیاد شرکت؟
جونگکوک با یاداوری تهیونگ وافکار پراکندش راجب اون اخمش و غلیظ تر کرد و گفت: هرموقع احساس کرد حالش بهتره میاد
وویونگ که تو این مدت اخلاق نسبتا خوب جونگکوک و دیده بود لباش و جمع کرد و گفت: بله.. با اجازه
از اتاق رفت بیرون عکسا رو تحویل هونگ جونگ داد:گفت با تیراژ کم
سان با دیدن قیافه درهمش پرسید: چته؟با غرغر گفت: جئون باز برج زهرماره تازه داشتم به اخلاق خوبش عادت میکردما
هونگ جونگ خندید و گفت: اثرات نبود تهیونگ هیونگه.. اون بیاد جونگکوک هیونگ خوش اخلاق میشه
YOU ARE READING
sweet compulsion
Fanfictioncompleted "اجبار شیرین" از وقتی بابام توی دولت مشغول شد همه تلاشمو کردم وارد سیاست نشم غافل از این که سیاست خودش و وارد من... در واقع زندگی من میکنه.... couple: kookv genre: romance، fluf، happy and 🥇#kookv 🥇#gay 🥇#jungkook 🥇#گی 🏅#تهیونگ