درحالی که خمیازه میکشید از پله ها پایین اومد که ناگهان یه چیزی تو حلقش فرو رفت عقی زد و سرش و عقب کشید، با غیض به مینگی نگاه کرد و گفت: مرض داری مگه؟
مینگی انگشتش و پایین اورد و با خنده گفت: مقداری.. ناراحت نشو یه حرکت خود جوش از روی عادت بود
چشمی چرخوند و با هول ارومی از سر راه کنارش زد
+عادتای زشتی داری ادم انگشتش و تو هر سوراخی نمیکنه مخصوصا سوراخ منبا قهقه مینگی مکثی کرد و با فکر به جملش کف دستش و تو پیشونیش کوبید
+سوراخ دهنم...
اما اون بی توجه خم شده بود و میخندیدلب برچید و با مشت رو کمرش زد: نخند دیگه اشتباه جمله ای بود
مینگی صاف ایستاد و خندش و جمع کرد
_اشتباه جمله ای دیگه چیه+همینایی که من همیشه میکنم
_اشتباه لفظی؟!
بشکنی زد و گفت: افرین اره همینه
با دیدن یونگی که وارد عمارت شد با ذوق به سمتش رفت
+هیوونگیونگی لبخند خسته ای زد و به راهش ادامه که با دیدن حرکت تهیونگ متعجب ایستاد و نگاش کرد
تهیونگ تازه یادش افتاد از دست یونگی دلخوره بین راه ناگهانی عقب گرد کرد و همونطور که غر میزد با قدمای کوتاه و سریع ازش دور شد مینگی جلوش ایستاد و پرسید: چیشده؟
با بیخیالی گفت: چیز خاصی نیست یهو یادم اومد قهرم باهاش
با تردید پرسید: دوست پسرته؟
تهیونگ با تعجب قصد اعتراض داشت که از پشت تو اغوش یونگی فرو رفت و حرف تو دهنش خشکید.. این اولین باری بود که یونگی بغلش میکرد، هیونگش همیشه از بوس و بغل فراری بود حتی تهیونگ هم به زور اونو بغل میکرد
_معذرت میخوام تهیونگ یکمی تحت فشار بودم زبونم دست خودم نبود... اشتی میکنی باهام؟ هیونگ واقعا متاسفه.!تهیونگ لبخند گشادی زد تو بغلش چرخید و متقابلا بغلش کرد
+من که قهر نبودم هیونگی فقط مقداری چص کرده بودمیونگی انتظار دیگه ایم نداشت ازش لبخندی به مهربونی و دل بزرگش زد
_ممنونم تهسعی کرد از خودش جداش کنه نشد
خنده خبیثی کرد و گفت: هاها فکر کردی الان که تو دهنم اومدی به همین راحتی ولت میکنم بری
مینگی همونطور که یقه تهیونگ و گرفت و عقب کشید با اخم گفت: تهیونگ جمله هات عمیقا ایراد دارن
تهیونگ اخم تخسی کرد و دست ب کمر گفت: خودم میدونم.. ولی تو خیلی احساس راحتی میکنیاا بگو هیونگ دهنت عادت کنه
مینگی پوزخندی زد و جلو رفت وقتی دید تهیونگ به اون پسری که احتمالا دوست پسرشه تکیه داده روش خم شد و گفت: فقط محض اطلاعت میگم من چهار سال ازت بزرگترم.. هیونگ..!
YOU ARE READING
sweet compulsion
Fanfictioncompleted "اجبار شیرین" از وقتی بابام توی دولت مشغول شد همه تلاشمو کردم وارد سیاست نشم غافل از این که سیاست خودش و وارد من... در واقع زندگی من میکنه.... couple: kookv genre: romance، fluf، happy and 🥇#kookv 🥇#gay 🥇#jungkook 🥇#گی 🏅#تهیونگ