مشغول قهوه خوردن بودن که بحث بین پدرش و تهیونگ توجهش و جلب کرد
_داری جر میزنی
با خنگی اخمی کرد و جواب داد
+نخیر... من ندارم جر میزنم
مکثی کرد و با تردید جملش و یه بار برای خودش هجی کرد: من.. ندارم.. جر میزنم.... معنی نمیده!!! من دارم جر نمیزنم؟؟ اینم نمیشه..حونگکوک با خنده سر تکون داد و اقای جئونم با نگاه خندونی که بهش انداخت گفت: منو نمیتونی گول بزنی
+بابااااا..! من اصلا این بازی و درست بلد نیستم چجوری دارم جر میزنممم؟؟
یهو انگار چیزی یادش اومد نیشش و باز کرد با هیجان داد زد: اها فهمیدم! دارم جر نمیزنممم!
لب برچید و گفت: اینم که گفته بودم!
جونگکوک با خنده گفت: جر نزدم
+افرررینننن
رو به اقای جئون کرد با انگشت به جونگکوک اشاره کرد و گفت: همین که گفت.. نزدم!_بابا این یه جمله رو درست نمیتونه بگه بعید میدونم مغزش توانایی جر زدن داشته باشهـ
اخم کرد و با تخسی گفت: اره دیگه مغز من اگه توانایی داشت که الان تو شوهرم نبودی
صدای اعتراض جونگکوک تو صدای خنده بلند پدرش گم شد
_چرا میخندی..؟ بابای منی یا اون؟روبه جونگکوک اخمو زبونی در اورد و گفت: چی فک کردی معلومه که من! کی میتونه دربرابر شیرینی من مقاومت کنه؟
ابرویی بالا انداخت و گفت: حتما بابامم عاشقت شده؟!
محکم سرش و به نشونه تایید تکون داد: هوم!
رو برگردوند سمت اقای جئون .. مهرش و یواشکی تکون داد و جوری که انگار کاری نکرده گفت: اون حسود و ول کن بابا بیا ادامه بدیم
اقای جئون زد رو دستش و با اعتراض گفت: باز که داری جر میزنی؟
تهیونگ که اینبار مچش گرفته شده بود خندید و گفت: غلط کردم!!
****
+خو چه مرگته از صبح عین مجسمه ابولهول نشستی بغل من
×هیچی
پس گردنی محکمی به جیمین زد
+گوه نخور.. زر بزن×براااچیی میزنی خببب؟
+حرف نزنی بازم میزنم
جیمین بلند شد و گفت: اگه شوهرت دعوا نمیکنه بریم بیرون؟
هوا کمی سرد شده بود سویشرتش و از روی صندلی برداشت و لب زد: بیا بریم چیزی نمیگه
باهم سمت محوطه شرکت رفتن جیمین تو خودش بود و حرفی نمیزد، این تهیونگ و اذیت میکرد
VOUS LISEZ
sweet compulsion
Fanfictioncompleted "اجبار شیرین" از وقتی بابام توی دولت مشغول شد همه تلاشمو کردم وارد سیاست نشم غافل از این که سیاست خودش و وارد من... در واقع زندگی من میکنه.... couple: kookv genre: romance، fluf، happy and 🥇#kookv 🥇#gay 🥇#jungkook 🥇#گی 🏅#تهیونگ