22

1.5K 210 49
                                    








وقتی وارد خونه شد درو به هم کوبید و باعث شد جونگکوک از صدای بلندش چشماش و روهم فشار بده
_یواش!

بدون نگاه کردن بهش رفت تو اشپز خونه لیوان ابی خورد و از پله ها راهی شد

_شام؟

با صدای بلند جواب داد: نمیخورم

کلافه با انگشت شصت و اشاره گوشه چشماش و فشرد... جواب احساسات درهمش و که تهیونگ نباید میداد خودش باید با خودش کنار میومد با احساسی که حتی خودشم نمیدونست چه اسمی باید روش بذاره مطمئنن عشق نبود ولی چی بود؟ نمیدونست!

اما در نهایت ته دلش تهیونگ مقصر بود.. چرا؟ اینم نمیدونست!

بعد از خوردن صبحانه سوییج ماشینش و برداشت و سمت پارکینگ رفت دره ماشین و که باز کرد چیزی توجهش و جلب کرد.. ماشینش پنچر بود نگاهی به عقب انداخت اونم پنچر بود با حرص در ماشین و بست و دورش چرخید هر چهارتا چرخ ماشین پنچر بود دستاش و به کمرش زد و سرش و رو به سقف گرفت و نفس حرصی کشید.. اون بچه فقط بخاطر پنچر کردن ماشینش از خوابش زده بود
_واقعا با یه بچه طرفم!

گوشیش و در اورد و با مینگی تماس گرفت بیاد دنبالش

مشغول حرف زدن با مینی بود و سره عکسایی که دیروز با جیمین گرفته بودن بحث میکردن که سان اومد داخل اتاق و گفت: تهیونگ جونگکوک باهات کار داره گفت بری اتاقش

تهیونگ که برعکس دیروز انرژی زیادی احساس میکرد و دقیقا دلیل احضار شدنشم میدونست نیشش و باز کرد و گفت: باشه سان هیونگ بعد میرم

مینی دیدن ادامه عکسارو به بعد موکول کرد و با یه دست تهیونگ و از رو میز هول داد
~پاشو پاشو برو ببینم من نمیخوام پاچمو بگیره

تهیونگ که خودش و از رو زمین جمع میکرد متعجب نگاش کرد
+نونا خیلی زور داریا.. یکم تو ظرافت دخترونت کار کن این وضعیت درست نیست واقعا که متاسفم برات

همونطور که غر میزد به سمت اتاق جونگکوک رفت و بی توجه به منشی درو باز کرد رفت تو
جونگکوک بدون بالا اوردن سرش گفت: درو ببند

درو بست و جلو رفت و ساکت بهش نگاه کرد
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و سرشو بلند کرد

_زبونت و موش خورده؟

دستاش و پشت گره زد زبونش و در اورد و گفت: خیر دارمش به چه درازی فقط صلاح نمیدونم ازش استفاده کنم

سری تکون داد و گفت: باعث خوشحالیه

زمزمه کرد: از بی لیاقتیه

جونگکوک متوجه نشد و سوالی نگاش کرد
+اینم صلاح نمیدونم بگم

باز سر تکون داد
+برا چی صدام زدی؟ شیرت و ندادم؟

sweet compulsionWhere stories live. Discover now