43

1.6K 209 42
                                    

با ورود سویون و پدرش با دست و سر و صدای مهمون ها همراه شد.. لبخندی رو لب هاش و بود از برق چشمای میشد میزان خوشحال بودنش و حدس زد هونگ جون مضطرب دستاش و بهم قفل کرده بود و منتظر نزدیک شدنشون بود با ایستادن اون دونفر پایین جایگاه جلو رفت... پدر سویون دست دخترش رو توی دست هونگ جونگ گذاشت و با لبخند عقب رفت.. با شوق تو چشم هم خیره شدن، سوگند ازدواج خوردن و این تازه شروع زندگی سه نفرشون بود..!

وقتی اون دونفر همدیگه رو بوسیدن تهیونگ سقلمه ای به پهلوی جونگکوک زد و گفت: یادته اون روز چجوری منو بوسیدی.. از همون اول کراش زده بودی نه؟

کوک ابرویی بالا انداخت و گفت: اونیکه اصرار داشت ببوسمش کی بود؟

تهیونگ اینبار مشتی به شونش زد و با حرص گفت: یاااا اون فقط برای طبیعی بودن قضیه بووود

_تو که راست میگی!

تهیونگ نگاه چپی بهش انداخت و سمت عروس و داماد قدم برداشت برای عرض تبریک اما قدم دوم و بر نداشته بود که بازوش به عقب کشیده شد و گرمی لبای جونگکوک و روی لبای خودش حس کرد.. به صورت خود جوش توجه همه رو جلب کردن و حالا مخاطب جیغ و تشویق حضار اون دونفر بودن... حتی سویون بی توجه به اینکه عروس مجلس خودشه ذوق زده دستش و مقابل دهنش گذاشت و روی زمین پا کوبید

جونگکوک با بوسه کوتاهی روی لب های تهیونگ ازش جدا شد و گفت: حق با توعه از همون لحظه ای که لبات و لمس کردم فهمیدم نمیتونم ازش بگذرم

تهیونگ لبخندی زد و خودش و تو بغل همسرش جا داد....!
..

.

تهیونگ خسته و خوابالو وارد خونه شد،کفشاش و یه طرف پرتاب کرد کتش و طرف دیگه واقعا این مدت بهش سخت گذشته بود اما همین که لبخند اون دوتا فنچ عاشق و میدید می ارزید.. سرش سنگین بود میشه گفت مقداری مست بود وارد اشپز خونه شد و بعد از برداشتن بطری اب معدنی از توی یخچال نیمی از اونو سر کشید.. با رفع شدن عطشش راه پله ها رو در پیش گرفت که چشماش سمت جونگکوک کشیده شد و با دیدن حالتش اب دهنش و قورت داد، جونگکوک درحالی که روی کاناپه نشسته بود پاهاشو به مقدار زیادی باز کرده و با عقب بردن سرش سخاوتمندانه گردنش و به نمایش گذاشته بود.. تهیونگ ناخوداگاه سمتش رفت و روی رون های پر و چشمک زنش نشست بدون اینکه اجازه ریکشنی به جونگکوک بده روش خم شد دستاش و دو طرف صورتش گذاشت و با هیجان شروع به بوسیدن لبای پر و گرمش کرد، جونگکوک لحظه ای جا خورد اما طولی نکشید که با حلقه کردن دستاش دور بدن تهیونگ اون و محکم به بدن خودش چسبوند و متقابلا بوسیدش..

تهیونگ سرش داغ بود و تنش میخارید دستاش و دور گردن جونگکوک حلقه کرد و به ارومی باسنش و روی عضو جونگکوک به حرکت در اورد.. جونگکوک ازش فاصله گرفت و گفت: بیبی این کارت اصلا عواقب خوبی نداره..!

sweet compulsionWhere stories live. Discover now