40

1.6K 223 70
                                    

با خستگی خودش و روی کاناپه انداخت و غر زد: حس میکنم به 24ساعت خواب احتیاج دارم

جونگکوک کتش و در اورد و سمت یخچال رفت بطری اب معدنی و برداشت بعد از رفع تشنگیش گفت: تازه اصل کار از فردا شروع میشه

ادای گریه در اورد و پاهاش و رو هوا پروند
خندید و سمتش رفت اروم خودش و روی تن تهیونگ رها کرد
تهیونگ اروم گرفت یکی از دستاش و دور کمر و دست دیگش و بین موهای جونگکوک فرو کرد
+جونگکوک؟

چونش و روی سینش گذاشت و بهش نگاه کرد
_جونم؟

+یه چیزی و میدونستی؟

_نه!

با اعتراض اخم کرد و گفت: من که هنوز نگفتم چی!

با خنده جواب داد: خب تا نگی که من نمیدونم چی میگی!

نگاهش و به سقف داد و لباش و جلو داد
+راست میگی

دوباره به چشمای جونگکوک نگاه کرد اما غرق شد تو اون دوتا سیاهچاله و حرفش و یادش رفت پس ترجیح داد همونطوری خیره بهش نگاه کنه

_نمیخوای بگی چی و میدونستم؟

+یادم رفت!

لبخندش عمیق تر شد یکم خودش و بالاتر کشید و بوسه ای رو چونش گذاشت

_با همین خنگ بازیات خودت و تو دلم جا کردی فسقلی

تهیونگ متقابلا لبخندی زد و حق به جانب گفت: من خیلی دوست داشتنیم عزیزم غلط میکردی دوستم نداشته باشی!

چشماش و چرخوند و بهش نگاه کرد

+چیه خب حرف من نیست که همه میگن

اخم کرد و گفت: همه گوه خوردن

اینبار تهیونگ قهقهه ای زد دستاش و دو طرف صورتش گذاشت و بوسه محکمی رو لباش کاشت
+بهت گفته بودم عاشق حسادتم؟

جونگکوک با یاد اوری اوایل اشناییشون لبخندی زد و گفت: اره!

چشماش و گرد کرد و پرسید: ناموسا؟ کی گفتم؟!

_بار اولی که مامانم و دیدی

+ای بابا چه لاسای تکراری میزنم بذار یه جدید یادم بیاد

مکثی کرد و گفت: عاشق سنگینی تنت رو تنه خودمم اینم میدونستی؟

بازم خندید و سرش و به نشونه نه تکون داد
_دیگه عاشق چی هستی؟

+پیتزا!!

با نگاه پوکر جونگکوک سریع گفت: اها راجب تو؟ 

در حالی نگاهش و تو صورت کوک میچرخوند ادامه داد:اممم عاشق اخلاق گندتم حتی عاشق ابروهاتم وقتایی که اخم میکنی اینم میدونستی؟

+عاشق چشماتم وقتایی که بهم زل میزنی

+عاشق بینی گردالی بامزتم

sweet compulsionWhere stories live. Discover now