با خستگی خودش و روی کاناپه انداخت و غر زد: حس میکنم به 24ساعت خواب احتیاج دارم
جونگکوک کتش و در اورد و سمت یخچال رفت بطری اب معدنی و برداشت بعد از رفع تشنگیش گفت: تازه اصل کار از فردا شروع میشه
ادای گریه در اورد و پاهاش و رو هوا پروند
خندید و سمتش رفت اروم خودش و روی تن تهیونگ رها کرد
تهیونگ اروم گرفت یکی از دستاش و دور کمر و دست دیگش و بین موهای جونگکوک فرو کرد
+جونگکوک؟چونش و روی سینش گذاشت و بهش نگاه کرد
_جونم؟+یه چیزی و میدونستی؟
_نه!
با اعتراض اخم کرد و گفت: من که هنوز نگفتم چی!
با خنده جواب داد: خب تا نگی که من نمیدونم چی میگی!
نگاهش و به سقف داد و لباش و جلو داد
+راست میگیدوباره به چشمای جونگکوک نگاه کرد اما غرق شد تو اون دوتا سیاهچاله و حرفش و یادش رفت پس ترجیح داد همونطوری خیره بهش نگاه کنه
_نمیخوای بگی چی و میدونستم؟
+یادم رفت!
لبخندش عمیق تر شد یکم خودش و بالاتر کشید و بوسه ای رو چونش گذاشت
_با همین خنگ بازیات خودت و تو دلم جا کردی فسقلی
تهیونگ متقابلا لبخندی زد و حق به جانب گفت: من خیلی دوست داشتنیم عزیزم غلط میکردی دوستم نداشته باشی!
چشماش و چرخوند و بهش نگاه کرد
+چیه خب حرف من نیست که همه میگن
اخم کرد و گفت: همه گوه خوردن
اینبار تهیونگ قهقهه ای زد دستاش و دو طرف صورتش گذاشت و بوسه محکمی رو لباش کاشت
+بهت گفته بودم عاشق حسادتم؟جونگکوک با یاد اوری اوایل اشناییشون لبخندی زد و گفت: اره!
چشماش و گرد کرد و پرسید: ناموسا؟ کی گفتم؟!
_بار اولی که مامانم و دیدی
+ای بابا چه لاسای تکراری میزنم بذار یه جدید یادم بیاد
مکثی کرد و گفت: عاشق سنگینی تنت رو تنه خودمم اینم میدونستی؟
بازم خندید و سرش و به نشونه نه تکون داد
_دیگه عاشق چی هستی؟+پیتزا!!
با نگاه پوکر جونگکوک سریع گفت: اها راجب تو؟
در حالی نگاهش و تو صورت کوک میچرخوند ادامه داد:اممم عاشق اخلاق گندتم حتی عاشق ابروهاتم وقتایی که اخم میکنی اینم میدونستی؟
+عاشق چشماتم وقتایی که بهم زل میزنی
+عاشق بینی گردالی بامزتم
YOU ARE READING
sweet compulsion
Fanfictioncompleted "اجبار شیرین" از وقتی بابام توی دولت مشغول شد همه تلاشمو کردم وارد سیاست نشم غافل از این که سیاست خودش و وارد من... در واقع زندگی من میکنه.... couple: kookv genre: romance، fluf، happy and 🥇#kookv 🥇#gay 🥇#jungkook 🥇#گی 🏅#تهیونگ