𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚:vkook
𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚:romance , school life , homophobic a littleصدای جنگ میان قطرات باران گوش های رهگذران را پر کرده بود ، بی عجله و با متانت هر کسی پا به پای خودش قدم میگذاشت ، بعضی با چتری به تجاوز باران دهن کجی میکردند ، بعضی مانند معشوقه ای عاشق به اغوش او لبخند هدیه میدادند.
در میان این تناقض ها ؛ صدای باران از گوش هایِ من دور و به جای ان ، دست هایم ، پذیرای ان ها بود.
تقاطع برخورد ان قطرات با پوست دستم حس غم پروردگار را ارمغان برایم می اورد.
بی انکه به دیگر اعضای بدنم اجازه پیروی از این عاشقی میان دستانم و قطرات بدهم تنها تلفنم را که همواره زنگ میخورد را لمس کردم.
خیس شده به صفحه اش چشم دوختم ؛ نام ″تهیونگیِ من″ رخ نمای این چشمانِ منتظر بود.
چرخشِستارگان را در چشمانم و ریزش باران خواستن در قلبم پیچیده شروع به بارش کرد ؛ گویا امروز علاوه بر شهر ، قلبِ من نیز ابیاری شده بود ، یکی با غمِ نَم و دیگری با شادیِ خواستنیِ عشق.
نفسی عمیق کشیدم.
بارانی قلبم که تگرگی شده بود ارام بگیرد و این بار فهمیدم گوش هایم به این دلیلی صدای باران را نمیشنید که صدای عشق را در خودش جا دهد.″سلام کیم تهیونگ هستم از خونه دنج و اتاق مرکزی خونه به اسم اقای جئون فراموشکار جونگکوک با شما تماس میگیریم از ایشون خبری دارید؟ حستون نسبت به فراموشکاری و سر وقت نبودن چیه اقا؟!″
تبسم روی لبانم با شنیدن صدای تهیونگ من جلوه دیگری به ان خیسی صورتم میداد.
در شالاپ شولوپ های چاله ها شروع به حرکت کردم و کمی کوله ام را جابجا کردم و جواب ان صدای کمی دلخور و جان گیر را دادم.
″هیونگ!! مسخرم نکن!! توی مدرسه کلاسم طول کشید بعضیام که با دوست دخترشون رفتن منو فراموش کردن پس نباید دلخور باشی اصلا من نمی-″
حرفم را قطع کرد ؛ کاش اتصال دوری لب هایمان را هم این گونه قطع میکردی تهیونگی.″باشه باشه! اشتباه که نکردم ولی اروم!! نفس بگیر بچه!″
چشمی میچرخانم ؛ مزه دهانم بیسکوییتی شده بود همان طور که نام هم اغوشش را به زبان اوردن ؛ همانی که من نبود!″باز دهنت مزه بیسکوییت گرفت اره؟!″
من کتاب نبودم که من را با خواندن بشناسد ؛ او خودش من را نوشته بود و میدانست هر حرفم چه کلمه ای را میسازد.هومی در زیر گلو کشیدم.
صدای کلافه اش هنگامی که نزدیک خانه میشدم ذهنم را مُشَوِش کرد.
YOU ARE READING
-𝗢𝗻𝗲𝘀𝗵𝗼𝘁 𝗕𝗼𝗼𝗸-
Fanfiction″من اینقدر دوست دارم که اگه بغض کنی اولین قطرهیِ اشک از چشمای من میریزه.دوست دارم؛ مثل آهنگی که هردومون حفظیم، مثل هوای ابری و بارونی، مثل قدم زدن روی برف، مثل حموم قبل از خواب، سیگار بعد از چای، اولین آغوش، اولین بوسه، اولین رابطه، مثل گریه از شاد...