Back..:
تهیونگ پاورچین پاورچین وارد اتاق شوگا هیونگش شد اما با دیدن چشمای بسته هیونگش لباش آویزون شد. اخه محظ رضای خدا اون همش خواب بود و تازه ساعت ۱۲ نیمه شب بود که برای تهیونگ این تایم تازه شروع روزش بود.
اون کلی برنامه برای امشب ریخته بود و عمرا قرار نبود بزار شوگا امشبو بخوابه..نه حالا که اون بالاخره اجازه پیدا کرده بود پیشش بمونه!
البته بیشترین دلیلی که تهیونگ امشب قرار نبود بخوابه رو استرس واسهی اجرای فردا به خودش اختصاص داده بود.
آروم به سمت تخت رفت و به شوگا نگاه کرد. اون با آروم ترین چهره ممکنش به خواب فرو رفته بود و پوستش خیلی سفید و نرم به نظر میرسید.
نفساش سبک و منظم بود. توی خواب چشماش کاملا مثل خط میشد و ملافه رو تا گردنش کشیده بود. تهیونگ دوست داشت موهاشو لمس کنه ولی اون هیچ وقت بهش اجازه اینکارو نداده بود پس چرا که نه؟
الان میتونست اینکارو کنه. با حجوم افکار شیطانیش به سرش نیشخند شیطنت آمیزی زد و رفت آروم اونطرف تخت نشست..دستشو آروم به سمت موهاش برد و دسته کوچیکی از موهای هیونگشو لمس کرد..
حس خوبی داشت..بیشتر دستشو داخل موهاش فرو کرد و آروم نازشون کرد..انگار با لمس کردن و بازی با اونها استرسش کمتر می شد. خودشو بیشتر سمت هیونگش کشید و آروم سرشو پشت بالشتش گذاشت ..صورت شوگا دقیقا جلوی صورتش بود ..به چشمای بستهی هیونگش نگاه کرد ..حالا که خواب بود میتونست صورتشم لمس کنه نه؟ یا شاید میتونست یه عکس بگیره و بعدا با عکس ازش اخاذی کنه.
دستشو آروم از توی موهاش کشید و به سمت صورتش برد که با صدای گرفته و بم شوگا شکه سریع دستشو عقب کشید:_خوش میگذره؟
تهیونگ سریع بدنشو عقب کشید و با چشمای شکه شدهش بهش نگاه کرد:
_هیونگ تمام این مدت بیدار بودی؟
_هوم..و مثل اینکه به تو خیلی داشت خوش میگذشت کیم ، ها؟
_یا هیونگ..اصلا کی میگه بخوابی؟ بلند شو با هم فیلم ببینیم
شوگا لای چشماشو باز کرد و پوکر به تهیونگ که تند تند حرف میزد خیره شد. اون بچه میتونست به جای وکالیست بی تی اس بره رپر شه نه اینکه شوگارو از خواب نازش بیدار کنه و مخشو بخوره!
_محظ رضای فاک کیم. ساعت ۱۲ شبه و تو فردا اجرا داری ..چیو میخوای فیلم ببینی؟ نمیدونی باید برای فردا انرژی داشته باشی؟
_چرا هیونگ..من همیشه انرژی دارم.
_بهونه های چرت و پرت نیار و بگیر بخواب.
تهیونگ خوشحال بود که بحث از لمس کردن موها و صورت هیونگش رد شده بود..
پس با شیطنت اضافه کرد:_اینجا بخوابم هوم؟
_البته که نه.
شوگا با صدای گرفته و یکنواختی جوابشو داد و پشت بهش کرد و دوباره چشماشو بست:
YOU ARE READING
هااایییی..این اولین فیکمه امیدوارم خوشتون بیاد لطفا همایت کنین♥️💓💖
Fanfictionاون معروف بود به اینکه در مقابل همه دردایی که میکشید مقاومت زیادی به خرج میداد ... ولی این یکی دیگه زیادی بود ~چه کسی فکرشو میکرد پارک جیمین.. ایدل معروف ..عضو محبوب گروه بی تی اس همچین واقعیت تلخیو توی زندگیش داشته باشه؟ رازی..که هیچ کس ازش خبردا...