*part 4*Jimin?

328 70 6
                                    

سلام ..جیمین عضو گروه بی تی اس هستم
^_خب جیمین شی از اشنایی باهاتون خوشبختم

وسط مصاحبه بود ولی استرس داشت که نکنه جواب سوالیو درست نده و همون اول هیت بگیرن..پس باید حواسشو کامل جمع میکرد و توی جمله و کلمه هاش دقت می‌کرد.
..اره....
اون یه راز بزرگ داشت که هیچ کس راجبش نمیدونست جز دوست همیشگیش و خب...تهیونگ همیشه همه چیو راجب جیمین میدونه ..

_خب جیمین شی بهمون بگین ایا دوست دختر دارین؟
با این سوال شکه شد ولی خب توقع میرفت که همچین سوالی ازش بپرسن.
_نه راستش
_پس تا حالا عاشق شدین؟
با یاد اوری خاطرات مدرسش لبخند کمرنگی زد..که به همون اندازه ام براش درد داشت..

_اره خب وقتی توی مدرسه بودم ..من به شدت جذب یکی از  همکلاسیام شده بودم که جلوی من مینشست و تصمیم گرفتم بهش بگم..روز فارغ‌التحصیلیمون من یه نامه براش روی میزش گذاشتم و روش نوشتم که عصرش ساعت ۴ منو(فلان مکان) ملاقات کن ... 

   مکثی کرد.....                                                        _اون اومد و من خیلی محترمانه ازش خواستم باهام قرار بزاره..                                                          اون گفت نه...من پرسیدم چرا؟                              

نگاهش به بقیه هم گروهیاش افتاد که داشتن بهش گوش میدادن.

_گفت چون تو زشتی و قدت کوتاهه.
و بعدشم رفت
_اوه جیمین شی چه داستان ناراحت کننده ای ...

دیگه هیچی از مصاحبش نفهمید فقط سعی کرد سوالارو سرسری جواب بده..دلش میخواست زودتر تموم شه..اخه این چه سوالی بود که حتما باید توی مصاحبه میپرسیدن؟ ولی خب از امروز قرار بود زیاد با این چیزا سر و کله بزنه.پس سعی کرد خیلی بهش فکر نکنه...

همه به نوبت رفتن و مصاحبه کردن.
قرار بود چون هنوز ون نداشتن سوار ماشینای استفا شن و برن خونه.. ولی خب جیمین دوست داشت پیش کوک بشینه و باهاش راجب مصاحبش صحبت کنه اخه محض رضای خدا چرااا اینقدر اون پسر ساکت بود؟
ساکت بودنش روی مخ جیمین میرفت..
سریع تر از همه سمت ماشینا رفت.
_یاا بچه میخوای بخوری زمین؟ ارومتر برو
_جین هیونگگگ من بچه نیستم..

گفت و اخم کرد

_ایگو جیمینی خیلی کیوته مگه نه؟

هوبی هیونگش گفت و دستشو روی شونه شوگا گذاشت
_ اره کیوته تا زمانی که سر و صدا نکنه

همه با این حرفش خندشون گرفت

_ولی خب نظرتون چیه به مناسبت روز اولی که دبیو کردیم یه چیز خوشمزه بخوریمم؟
تهیونگ گفت

جیمین به کوک نیم نگاهی انداخت که با گوشیش مشغول بود..
_ام..خب من که رژیمم تهیونگ ولی تو با جونگکوک بخور

هااایییی..این اولین فیکمه امیدوارم خوشتون بیاد لطفا همایت کنین♥️💓💖Donde viven las historias. Descúbrelo ahora