Chapter 06

219 48 12
                                    

چانیول که تا اون زمان سکوت کرده بود قدمی جلو گذاشت

-چی شده فرمانده؟

~مهاجم هایی که به پناهنده ها حمله کرده بودن همه به طور ناگهانی مردن....

خبری که داده شد باعث شکه شدن تماما فرمانده هان شد

هان یول قدمی جلو گذاشت

~همشون بدون ردی کشته شدن؟؟

سرباز تاییدی کرد

_بله فرمانده

بوم سوک کمی سرشو خاروند

~اومم مثل قبلیا هستن...

فرمانده جئونگ هون که تا اون زمان ساکت بود فرمانده وو رو مخاطب خودش قرار داد

~تحقیق راجب این مسئله رو به ما به ما بسپرید فرمانده

باعث شرمگینی که همچین مسئله ای دوباره به وجود اومده

چانیول روبه فرمانده کرد و کلمه تاکیدی رو خطاب به جئونگ هون گفت

-دوباره؟؟

جئونگ هون سر تعظیمی خم کرد

~چند باری این اتفاق افتاده ،هر بار بعد دستگیری افراد این گروه قاچاقچی بدون گرفتن اطلاعاتی هر کدوم به شکلی کشته شدن

-از این گروه چه اطلاعاتی دارین؟؟

~اطلاعات زیادی نیست... هر بار بدون نتیجه بوده بازجویی ها

که سوجین با لحنی که رگه هایی ازعصبانیت توش بود شروع به پرخاش کرد

~این گروه تازه تاسیس لعنتی فکر کرده کیه...

اگر دستم بهشون برسه یه گوشتمالی حسابی به رئیسش میدم تا دیگه به پرو پای فرمانده هی ما نپیجه

اخمی میون ابروهای چانیول شکل گرفت

-اگر مشکلی نیست از فرمانده میخوام که بتونم توی این تحقیقات کمکتون کنم

جئونگ هیون اول نگاهشو به وویفان و بعد به چانیول داد

~این کار شما باعث افتخاره و البته باعث میشه زود تر به نتیجه برسیم

شایعات راجب خبره بودن شما در این زمینه زیاد

چانیول قیافه کنجکاوانه ای به خودش گرفت

-فرمانده منظورتون چه شایعاتیه؟؟

~شاهزاده به حتم از تک تک حرفا زده میشه و حرکتایی که تو این کشور اتفاق می افته به خوبی با خبره...چه نیازی به گفتن دوبارس؟؟

توجه چانیول به مینسوه که از شروع جلسه تا به اون لحظه حرفی نزده بود جلب شد

نگاهی به چشمان خالی و صورت سرد دختر رو به روش انداخت و نیمچه لبخندی زد

-انگار فرماندهان این مرز با خاندان سلطنتی میونه زیاد خوبی ندارن

راجب دلیلش کنجکاوم...فرمانده مینسوه میتونن توضیح بدن؟؟

LetalisTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang