𝐶𝑅𝐴𝑍𝑌 𝐹𝑂𝑋

90 26 5
                                    


با راه افتادنشون به سمت ماشین یونهو سعی کرد سکوتی که بینشون به وجود اومده بودُ از بین ببره

+خیلی دوست دارم ماشینت رو ببینم!

مینگی تعجب زده از حرف ناگهانی یونهو نگاهش رو بهش داد

_چرا؟

+جوری که تمام مدت داشتی دربارش حرف میزدی نشون میده خیلی دوسش داری!

_آره خب همه توی سازمان می‌دونن من چقدر روی ماشینم حساسم. هی چرا داری میخندی؟

با شنیدن صدای خنده‌های خفه یونهو سعی کرد خودش رو کمی ناراحت نشون بده

+ببخشید نمی‌خواستم ناراحتت کنم حتی اگه حرف الانت رو بهم نمی‌گفتی هم می‌تونستم بفهمم تا حد نسبت بهش حساسی که حتی نمیزاری سان نزدیکش بشه!

_من خاطره بدی از ماشین دادن به سان دارم بخاطر همین حاضر نیستم اون بشر حتی یک سانتی متر هم به ماشین عزیزم نزدیک بشه!

یونهو نمی‌تونست جلوی خنده‌هاش رو بگیره، اونطوری که مینگی درباره ماشینش حرف می‌زد براش جالب و خنده‌دار بود

انگار اون ماشین تنها چیزی بود که اون آدم توی زندگیش داشت

+مگه چیکار کرده بود؟

مینگی با به یاد آوردن اون روز لرزی به بدنش افتاد

_بیا دربارش حرف نزنیم چون حتی نمیخوام دوباره خاطرش برام زنده بشه!

+باشه هر جور خودت راحتی

با رسیدنشون به محوطه حیاط مینگی خیلی خوشحال به سمت ماشینش رفت

_اینم از ماشین من که کنجکاو بودی ببینیش!

یونهو با دیدن مینگی که کنار یک جگوار مدل f type 2 وایستاده سر جاش میخکوب شد

در حین قدم زدنشون مینگی اطلاعات زیادی درباره ماشینش بهش داده بود و ازش تعریف کرده بود
ولی یونهو اصلا انتظار نداشت یک جگوار اونم همچین مدلی رو روبه‌روش ببینه

اون ماشین جزو گرون‌ترین و سریع‌ترین ماشین‌های دوران خودش بود

از وویونگ دربارش خیلی شنيده بود و وقتی بحث ماشین می‌شد یک ثانیه هم نمی‌شد که وویونگ درباره اون ماشین حرف نزنه

با به یاد آوردن وویونگ دوباره خندش گرفت اگه اون بچه الان اینجا بود قطعا تا موقعی که با "اون عروسک" به قول مینگی یک دور کامل نمی‌زد ول کن اون بدبخت نمی‌شد

+دیگه داری به چی می‌خندی؟

_هیچی داشتم به این فکر میکردم اگه وویونگ اینجا بود اینقدر روی مخت راه می‌رفت تا اجازه بدی با ماشینت یک دور بزنه!

+با اینکه مدت کمی از آشنایمون می‌گذره اما توی این مورد به وویونگ بیشتر از سان اعتماد دارم ولی این دلیل نمیشه که این نازنین رو بهش بدم

𝑊𝐻𝐼𝑇𝐸 𝑅𝑂𝑆𝐸Where stories live. Discover now