بالاخره شب تموم شد و تمام آدمهای داستان به خونههاشون رفتنداون روز برای همشون پر از ماجراهای غیر منتظرهایی بود که هیچ وقت نمیتونستند حتی بهش فکر کنند
از مینگی که هیچ وقت فکر نمیکرد فقط با پیشنهاد رسوندن یونهو حسی که سالها سعی در خاک کردنش داشت دوباره بیدار بشه
یونهو که داشت احساسات عجیبی درونش شکل میگرفت ولی چیزی که وجود داشت این بود که هیچ کدوم از اون دو نفر از احساسی که بهم داشتن خبر نداشتن
سمت دیگه داستان سان بود که سعی داشت به سوالهای توی ذهنش جواب بده
اینکه وویونگ چطوری تونسته بود فاکر معروف بار بنفش باشه؟
درباره دانشکده افسریشون تحقیق کرده بود و فهمیده بود که تمامی کارآموزها حداقل ۴ سال از زندگیشون رو باید توی دانشکده بگذرونند و به هیچ عنوان اجازه خروج از اونجا رو نداشتند
پس وویونگ چطوری تونسته بود از اون بار با خبر بشه و به شماره یکِ اونجا تبدیل بشه؟یا اینکه چرا همیشه توی اتاق 18 با بقیه سکس میکرد؟و از همه مهمتر هورنی بود و بلک انجل که یونجون دربارشون حرف میزد چه ربطی بهم داشتن؟با پیدا نکردن جوابی برای سوالهاش گوشیش از کنار تخت چنگ زد و به کسی زنگ زد که مطمئن بود جواب تمام سوالهاش پیش اونه!
و اما وویونگ تنها کسی بود که اون شب به خونه خودش نرفت همیشه از اینکه توی اون چهار دیواری تنها بمونه فراری بود؛ اون خونه لعنتی خاطرات خوبی رو با خودش به همراه نداشت و وویونگ از همشون فراری بود
با رسیدنشون به آپارتمان یونجون از ماشین پیدا شد و اون موجود مست رو هم با خودش به طبقهایی که باید میرفتند برد
رمز در رو زد و وارد خونه شد با دیدن خونه آهی از نهادش بلند شد
÷گاد! چجوری توی این کثافت دونی زندگی میکنی شکر؟اصلا میدونی تمیزی چیه؟
=خیلی خوب میدونم چی هس....
یونجون اونقدر بیحال شده بود که دیگه حتی نمیتونست جوابش رو بده
=بیا ببرمت طبقه بالا بگیری بخوابی خودم میام یک فکری برای اینجا میکنم
دوستش رو به اتاق خوابش برد و بعد از عوض کردن لباسهاش از اتاق بیرون اومد و به سمت طبقه پایین که انگار بمب هیروشیما توش خورده بود رفت
÷ تو عمرم از تو گشاد تر ندیده بودم شکر!
بعد از تمیز کردن حال و جمع کردن آشغالهای روی میز ناهارخوری به سمت آشپزخونهای رفت که کوهی از ظرف های کثیف روی هم جمع شده بودند
با دیدن ماشین ظرفشویی زیر سینک ظرفشویی لبخندی از خوشحالی زد
÷تنها خوبی گشاد بودنت اینه برای اینکه کار خودت رو راحت کنی هر وسیلهایی که لازم باشه رو میخری
YOU ARE READING
𝑊𝐻𝐼𝑇𝐸 𝑅𝑂𝑆𝐸
Mystery / Thrillerیک قاتل سریالی چهار مقتول که بیشتر میشن رز سفیدی که بعد از هر قتل بیشتر قرمز میشه حقایقی دروغ احساساتی نمادین رازهایی نگفته آخر این داستان کجاست؟ به هیچ کس توی این داستان اعتماد نکنید!