با دستی که روی شونش نشست برق زده به سمت صاحبش برگشت~چته میا چرا داری هی زنگ میزنی؟گوشیم رو ترکوندی!
•سو...سوبین
دوباره داشت بهش شوک دست میداد بخاطر اون اتفاق نفرین شده همه گذشتهاش داشت براش تکرار میشد و شروع به لکنت گرفتن کرد
سوبین وقتی حال بدش رو دید فهمید چرا به این شوک دچار شده برای همین سریع پیشش نشست
~آروم باش چیزی نیست! اون اتفاق تموم شده رفته میا ازت خواهش میکنم دیگه بهشون فکر نکن
تمام تلاشش رو داشت میکرد تا سوبین رو متوجه کنه که نباید وقتش رو هدر بده
قدرتش رو جمع کرد تا حرفش رو با کمترین لکنتی که بهش دست داده بود به سوبین بگه
•سوبین..مکس اینجاست! رفت طبقه بالا سمت اتاق یونجون
~خب بره اون اتاق خالیه!
•نه نیست! من با یونجون بحثم شد و اون رفت توی اتاقش و مکس الان رفته دنبالش!
زودتر برو پیشش سونگهوا تا مکس رو دید رفت تا بتونه معطلش کنهبا دادی که میا زد کلمه خطر توی ذهنش بالاخره روشن شد
•عجله کن بین! میدونی بابات به خون یونجون تشنست نزار اون ۴ سال دوباره تکرار بشه
~تو از کجا فهمیدی؟
•این مهم نیست برو پیش یونجون زودباش
با هول داده شدنش با سرعتی که حتی برای خودش هم عجیب بود به سمت طبقه سوم بار رفت
اون طبقه مخصوص اتاق پسر جهنمی و بلک آنجل بود
سوبین بهتر از هر کسی راه اون طبقه رو بلد بود، با رسیدنش به راهرو سونگهوایی رو دید که داشت با مکس صحبت میکردسعی کرد از اینکه توی اون طبقه است هیچ نشونهایی به مکس نده
بخاطر اینکه از راهرو مخفی خودش رو رسونده بود درست از پشت مکس در اومده بودسونگهوا که متوجهش شده بود آروم با دستش بهش اشاره کرد که بره داخل اتاق تا یونجون رو سریعا ازش خارج کنه و با خودش ببره
آروم به سمت اتاق رفت و مستقیم واردش شد موقعیتش جوری شده بود که در زدن رو اصلا منطقی نمیدونستتوی تاریکی محض اتاق سعی کرد یونجون رو پیدا کنه؛با دیدن جسم مچاله شدهایی روی تخت به سمتش رفت و پتویی که روش بود رو کنار زد
با برداشته شدن پتو از روش عصبی از روی تخت بلند شد تا کسی که اینکار کرده بود رو به فحش بکشه=کدوم خری.....
با گرفته شدن دهنش وحشت زده تلاش کرد تا صاحب اون دست رو توی سیاهی تشخیص بده
با پیچیده شدن صدایی که خوب میدونست برای کیه تَن بی قرارش آروم گرفت
YOU ARE READING
𝑊𝐻𝐼𝑇𝐸 𝑅𝑂𝑆𝐸
Mystery / Thrillerیک قاتل سریالی چهار مقتول که بیشتر میشن رز سفیدی که بعد از هر قتل بیشتر قرمز میشه حقایقی دروغ احساساتی نمادین رازهایی نگفته آخر این داستان کجاست؟ به هیچ کس توی این داستان اعتماد نکنید!